#سورنا_پارت_85
ایستادم وگفتم:
-به تو چه هان؟؟؟به تو چه؟؟؟دلم بخواد میرم دلم بخواد میام .
-ایسان زبونت رو از حلوقمت میکشم بیرون ها
--------
سورنا:
رفتم داخل شرکت اسفندیار باید تمام افرادش رو واسه خودم بخرم .
رفتم داخل اتاقش ایستاد وباهم گرم دست دادیم عه دست دادن با این کثاقت هم حرومه
نشستم .
-خب پسرم چه خبر ها؟؟؟
-سلامتی اسفندیار خان
-خوبه واست یه محموله قاچاق 700 کیلویی شیشه دارم
-واسه کی؟؟؟
-دوهفته دیگه این مهمترین محموله امه بعدش هم یک تن کراک واعضای بدن باید صادر کنی .
-کراک کی هست؟؟؟
-اون حدودا دو ماه دیگه میشه این ها یی که دوهفته دیگه میفرستی سودش هفت پشتت رو تامین میکنه واقعا باعث افتخارمه که فرد شایسته ایی مثل تو توی گروهمه قبلا از ده تا محموله پنج تاش از دست میرفت ولی تو توی این چند روز ده تا محموله رو کاملا به مقصد رسوندی .ممنونم پسرم
-کاری نکردم .
-این چه حرفیه .بهتر از تو توی این کره خاکی وجود نداره
-خب من برم اسفندیار خان باید به کار های خودم هم رسیدگی کنم
-باشه پسرم فقط یک موضوع امیدوارم دلخور نشی من تماما از هر روشی بود تستت کردم وتو موفق شدی به قبولی تست هام واینکه دیگه خیالت از من راحت باشه کاملا بهت اعتماد دارم بادیگاردی هم که اوردی خ-و-نت نیازته .
کمی جاخورد ولی اشکال نداره
-نه بابا ناراحت چی؟؟؟اشکال نداره که من رفتم تا دیدار بعد دوهفته دیگه
وباهاش دست دادم ورفتم بیرون خوبه اخیش تا دوهفته دیگه ریخت نهضش رو نمیبینم .یاد مهتاب بیچاره افتادم خیلی وحشیانه باهاش برخورد کرد رفتم شرکت وتا ساعت 1 کار هام تمام شد رفتم سمت خونه ام
ماشین رو پارک کردم .
اوفففففففففف چه بویی
این بو رو کجا شنیدم؟؟؟
22 سال قبل:
-مانی من قولمه سبزی میخوام .
-باشه پسرم تو برو پیش نازنین باهم بازی کنید تا من واسه ظهر درست کنم میدونی که خاله هم خیلی دوست داره .
romangram.com | @romangram_com