#سورنا_پارت_80


ایسان:

نشستم لبه ت-خ-ت وهرچی فوحش به ذهنم میرسید با جیغ جیغ میگفتم

یکدفعه کلید توی در چرخید اوووفففففففف دوباره این کفتار اومد گلادیاتور وحشی .با تعجب دیدم که حسام لبخندی به لب اومد داخل ودر رو بست:

-چیه زن داداش داری به زمین وزمان فوحش میدی؟؟

نگاهش کردم چقدر مهربون بود .

-برو بیرون نمیخوام ریختت رو ببینم اقا حسام

-واسه دیشب؟؟؟بخدا مجبور شدم بینی تو ودادا سورنا گیر افتادم غصه نخور بخدا سورنا اونقدارم بد نیس جون دوتایی

چقدر لحجه اش شیرین بود

با ناباوری گفتم:

-اصفهانی هسی؟؟؟

-وای مابا کیا میریم سینزده به ده خخخخخخ کوجایی عامو؟؟؟

-خب به من چه مسخره نکن

اومد نشست روی کاناپه وگفت:

-سورنا پسر خوبیه این کارا رو هم فقط واسه یک دلیل میکند بیبین تو زنی دادا سورنای منی دلم مثلی چراغ پروژکتور روشنس همشیره اول واخرش نمیذارم من حتی اگه توهم نخَی باش لج نکن سعی کن اعتمادشا جلب کنی

-ببین حسام جان من نه سورنا رو میخوام نه میخوام اینجا باشم من میخوام برم الان مامانم نگرانمه عموم همه .

-ببین تو هیچ میدونی دیگه اون ایسان قبلیه نیسی؟؟؟

-قبول بذارین من برم تروخدا التماس میکنم .

-ایسان نمیشه .مخصوصا حالا که سورنا محافظ هم گذاشته .

-مگه جنگه که محافظ گذاشته؟؟؟این الاغ چرا اینجور میکنه؟؟؟

یکدفعه یک نفر گفت:

-اقا حسام تشریف بیارید

حسام:راسی زن دادا توی اشپزخونه به در کابینت ها خ-و-ن بود میخواستم اب بخورم دیدم قضیه چیه؟؟؟

-دیشب ...

اون صدا:اقا حسام

حسام:مردشور ریختتون رو ببرن که یک کار نمیتونین بکنین من رفتم ایسان فیلا

لبخندی تحویلش دادم .برعکس سورنا که چهره ایی یخی داشت حسام چهره پر انرژی وگرمی داشت گلادیاتور یخی .

حالا من چکار کنم؟؟؟


romangram.com | @romangram_com