#سورنا_پارت_77
-بله ومرگ این بلبل زبونی ها چیه؟؟؟من میرم ح-م-ا-م ومیام صبحانه حاضر نباشه صبحانه ات میکنم .
-برو بابا
وصورتش رو از اونطرف کرد .رفتم سمت ح-م-ا-م ودر رو محکم به هم کوبیدم
دادزد:حیون الاغ اسب .قاطر .میمون .
بعد از دوش گرفتن رفتم پایین نگاه کردم به میز وای خدا یک بشقاب گذاشته بود ومنو دید گفت:
-ببین بیسکوییته به نظر خوشمزه میاد نه؟؟؟
وگذاشت دهنش وگفت:
-اومممممممممممممم عالیه .
وایستاد که بره .
دادزدم:پس من؟؟؟
-فقط واسه خودم اماده کرده بودم شرمنده اقای سرداری هههههه
محکم دستم رو زدم روی میز وگفتم:
-ایسان نابودت میکنم .
دستش رو از پشت بالا اورد وگفت:
-بای بای هانی گرسنگی بخور ادم بشی بلکه .
زیر لب غریدم:ایسان ایسان .
دختره نکبت یادش رفته دیشب داشت از گریه خفه میشد ..با یک حرکت بهش رسیدم وموهای خوشگلش رو از پشت محکم دور دستام پیچیدم جیغ زد:
-روانی ولم کن اسب میمون
سرش رو به خودم نزدیک کردم وسرم رو بردم پایین عه نابود شی چقدر قدت کوتاهه به زور سرم رسید به گوشش در گوشش گفتم:
-برو صبحانه ام رو حاضر کن .وفریاد زدم:همین الان مفهمومه؟؟؟
-خیلی خب روانی موهام کنده شد ولم کن
چقدر حرف میزنه خدا نه به روزای اولش نه به حالاش این زبونش همینجوری کار میکنه نمیدونم نمیسوزه مغزش
اینهمه حرف رو از کجا میاره؟؟به شدت حولش دادم روی هوا سکندری خورد ولی نیافتاد خواست فرار کنه بره از پله ها بالا که جلوش سبز شدم حوله ایی که روی سرم بود روی زمین افتاد غر غر کرد:
-میمون نکبت چلغوز
ورفت سمت اشپزخونه خوبه ایسان خانوم داری ادم میشی به بشقاب های روی میز ناهار خوری سلطنتیم نگاه کردم تمامش خط ترمز شکلات روش بود نکبت اگه واسه منم از همین بیسکوییت ها نیاره ادمش میکنم به 5 دقیقه نکشید که بشقابی دستش بود اومد افرین از هموناس .وای چقدر هم خوشگل به نظر میرسه وخوشمزه اب دهنم راه افتاد به خودم فوحش دادم این کارا چیه سورنا درست رفتار کن پسر یه صبحانه اس دیگه انداخت بشقاب رو روی میز وگفت:
-کوفت کن حیف نون
دادزدم:درست حرف بزن ایسان
-برو بمیر .
romangram.com | @romangram_com