#سورنا_پارت_75

-فکر کردی من ازت خوشم میاد دختره کثیف؟؟

وکشیده ایی بهش زدم امشب خیلی پاروی دمم گذاشته بود .

دستش رو گذاشت روی شونه ام وحولم داد کمی عقب رفتم با خشم توی چشمام نگاه کرد وحشی جلو رفتمو...

در کسری از ثانیه دستاش از دستم در اومد تا اومد به خودم بیام چاقو میوه خوری رو برداشت وفرو کرد داخل بازوم .

دستم رو روش گذاشتم .چشماش قرمز قرمز شده بود اشک هایی که این چند روز بهشون اجازه نمیداد شروع به ریختن کرد .دستم رو گذاشتم روی بازوم با یک حرکت چاقو رو کشیدمو ودوزانو روی زمین فرود اومدم وبهم خیره شده بود .

خ-و-ن از دستم به شدت میریخت شکه شده دوزانو کنارم فرود اومد وگفت:

-حالا چیکار کنم؟؟؟

با نفرت توی چشمای خاکستری سبزش نگاه کردم زمزمه کردم:

-کار خودت رو کردی عزامو بگیر حالا .

-سورنا .سورنا غلط کردم ترو خدا نمیر نمیخوام دستام به خ-و-ن کسی الوده بشه سورنا

پشت سر هم حرف میزد عه گِل دم دستم بود یک مشت میکردم داخل حلقومش دختره وراج رو از طرفی هم لباس هام پر از خ-و-ن شده بود ودیگه نایی نداشتم دادزدم:

-خفه شو خفه شو فقط

به سختی ایستادم ورفتم سمت کابینت دستام به همه جا زده شد جعبه کمک های اولیه رو بیرون کشیدم سوزن رو در اوردم ونخ بخیه رو دادزد:

-سورنا سورنا میخوایی چیکار کنی؟؟؟

عه خفه بشی تو که انقدر میترسی کی گفت این غلط رو بکنی؟؟؟بخیه زدم 5 تا خورد برگشتم بهش نگاه کنم از حال رفت

دویدم وقبل از فرود اومدنش روی شیشه ها گرفتمش عه تقی به توقی بخوره از حال میره دختره نازک نارنجی .

دستم خیلی درد میکرد به سختی انداختمش روی شونه دستم که زخمی نبود وبردمش اتاقمون وانداختمش روی ت-خ-ت اوفففف پدرم در اومد .

کمرم رو که صاف کردم ترق تروق استخ-و-نام بلند شد رفتم پایین ب-د-نم رو شستم وباندی رو همراه با گاز استریل بستم به بازوم عه این دختر هم فقط گیر داده به بازوی دست چپم بلوزم رو روی شونه هام انداختم تا بالا برم سردم نشه .

وسلانه سلانه رفتم بالا رفتم داخل اتاق ودر رو قفل کردم .وای هنوز بهوش نیومده از سرویس بهداشتی اتاق کمی اب داخل دستم ریختم ورفتم سمتش وزدم به صورتش پرید بالا اشک هاش جاری شد وگفت:

-خوبی؟؟؟

- .

انگار مغز خر خورده؟؟؟من بالا سرش واستادم میگه خوبی؟؟؟این گریه ها دیگه واسه چیه؟؟دختره الاغ .

-بتمرگ ایسان حوصله اتو ندارم

-یعنی چی بتمرگ مثل ادم جواب بده خوبی؟؟؟

ومن که نشسته بودم حالا اونطرفش رو شونه هام رو گرفت کمی جاخوردم ولی به خودم اومدم وبرگشتم سمتش وگفتم:

-میگم بتمرگ حالیته؟؟؟

وبا نفرت دستاش رو پس زدم با بهت نگاهم کرد نتونستم جلو خودم رو بگیرم خیز برداشتم سمتش و...

یک ساعت بعد

romangram.com | @romangram_com