#سورنا_پارت_49

-مثل سگه فعلا نمیدونستم ولی نمیخواست من رو ولی من فکر کردم میخواد ومن رو اذیت میکنه .

-چی؟؟؟چه غلطی کردی هان؟؟؟نکنه بهش دست درازی کردی؟

-در همین حدود

-عه سورنا عه دیگه این کارات رو درک نمیکنم .

-بابا چرا خشن میشی؟؟؟

-برو بابا

وقطع کرد شونه امو بالا انداختم ظهر ناها ر خوردم ورفتم بالا ساعت 2 ظهر بود قفل در رو باز کردم وا اینکه هنوز همونجوره رفتم پیشش تکونش دادم حرف زدم جواب نداد حرفای حسام ورفتارش بد روی مخم رفته بود وحسابی سر ایسان خالی کردم وقتی خسته شدم تهدیدش کردم وزدم بیرون نگاهش خیلی بد شده بود

سرد وبی روح .

کاری که همایون با نازنین کرد رو من حالا کردم دیشب خب من که قرار بود یه عشقی زیر چادر مشکی رو باهاش این کارو کنم حالا قرعه به اسم این در اومد تلفنم زنگ خورد اسفندیار بود وصل کردم:

-سلام پسر گلم کجایی؟؟؟

-سلام اسفندیار خان امرتون؟؟؟

-راستش یه برنامه چیدم واسه این نوچه ام میلاد راستش بهم خیـ..- ا-..ـت کرده بیا جشن داریم .وخنده شیطانی کرد

-تا یک ساعت دیگه اونجام

-باشه بیا

قطع کردم وسوار ماشین شدم وراه افتادم

همه در وپنجره ها حفاظ قفل دوربین وهمه جور وسیله امنیتی داشت در اتاقم که قفل بود

رسیدم درب یک مرکز خرید رفتم قسمت زنانه وچندتایی لباس خریدم باید خوش تیپ باشه اینجور که نمیشه بعدشم اینکه لباسی نداره من الکی واسه کسی وقت نمیگذارم نپوشه هم مجبورش میکنم کثافت رو باکس هارو صندوق عقب گذاشتم وراه افتادم سمت شرکت اسفندیار رفتم داخل

-به سلام سورنا جان گلادیاتور ما چطوره؟؟؟

-ممنونم..گلادیاتور؟؟؟

-بله دیگه اسم مستعارت گلادیاتوره .

-چه جذاب

-بریم

-بریم

همراهش راه افتادم سمت جایی که محل شکنجه اش بود .برای جلب اعتماد گفتم:

-قراره چکارش کنید اسفندیار خان؟؟؟

-ببین پسرم ایشون هم دزدی کرده هم دروغ

-میشه تنبیهش رو بگذاری به عهده من؟؟؟

-البته بگذار من هم یکبار ل-ذ-ت ببرم پسرام که هیچ کدوم دل وجرات این کارا رو ندارن

romangram.com | @romangram_com