#سورنا_پارت_48


-به جهنم نکبت

ومشتی به بازوم زد دردم گرفت مگه من کیسه بوکسم؟؟؟ولی چیزی نگفتم اونقدر زد که خسته شد تمام حرصش رو سر من خالی کرد بعد هم ایستاد وبا داد گفت:

-میرم بیرون ومیام تا یکی دو ساعت دیگه نمیام ح-م-ا-م نرفته باشی تمیز نباشی باز کتکت میزنم فهمیدی؟؟؟

- .

لگدی بهم زد وگفت:

-فهمـــــــیــــــــدی؟؟؟

-

با حرس رفت بیرون ودر رو محکم بهم کوبید

کل خونه لرزید

----------

سورنا:

جیغ میزد ولی تصفیه حسابه خانومی .

به قیافه اش نمیاد بار اولش باشه وقتی کارم تموم شد دیدم بر خلاف قیافه اش بار اولش بوده هیچ کس اندازه ایسان من رو به اوج نرسونده بود شاید واسه این بود که همشون دست خورده بودن .

صبح مثل دیوانه ها شده بود...

1 ساعت بعد

الان ساعت9 صبحه ویک ساعته کنج اتاق کز کرده چرا پانمیشه لباس بپوشه؟؟؟

اها لباس هاش رو دیشب از خشمم پاره کردم رفتم پایین ودر رو قفل کردم صبحانه مفصلی خوردم کمی پای تی وی نشستم که حسام زنگ زد:

-الو جانم؟؟؟

-سلام داداش هیچ معلومه کجایی؟؟؟

-من باغ هستم

-باغ؟؟؟

-اره یه تصفیه حساب بایه خانوم کوچولو دیشب تاحالا داشتم و دارم

-چیکار کردی تو؟؟؟

-بیخی حسام جون

-امشب میایی بریم بیرون؟؟؟

-راستش این خانوم کوچولو اینجاست

-خب به اونم بگو بیاد


romangram.com | @romangram_com