#سورنا_پارت_46


-لعنت بهت سورنا لعنت بهت خدا ازت نگذره خدا ازت نگذره وهق هق میکردم .

ایستاد ولبخندی زد وگفت:

-خوش گذشت دیگه کفر نگو عزیزم

به سمتش هجوم برد وشروع به مشت زدن بهش کردم اینقدر ضعیف بودم که حتی اخی هم نگفت از شدت درد سرم گیج رفت ووقتی خواستم بیافتم دستاشو دورم حلقه کرد

سریع ایستادم گازی به دستش گرفتمرفتم سمت در عه لعنتی قفل بود از درد نشستم روی زمین ودراز کشیدم

داد محکمی زد ورفت سمته دری که گوشه اتاق بود کاش این بازی رو شروع نمیکردم کاش اصلا سوار ماشینش نمیشدم کاش حرف های رکسانا رو گوش میکردم .

یعنی چی تا اخر عمر؟؟؟

به یک نقطه خیره شدم وکم کم دراز کشیدم بدن داغم رو روی سرامیک های سرد گذاشتم اشک هام روی سرامیک ها میچکید وبه یک نقطه خیره شده بودم کمی گذشت اومد متوجه حضورش شدم

اومد پیشم وگفت:

-زنده ایی؟؟؟چرا اونجا خوابیدی دیونه؟؟؟حالا هی کلاس میگذاره احمق همه دخترا ارزو شونه مثل تو یه شب رویایی با من بگذرونن

نشستم وتف کردم توی صورتش

حس کردم خ-و-ن توی صورتم دوید وسوزش رو کاملا حس کردم ولی هیچ واسم مهم نبود باتمام توانش فریاد زد

-عه اشغال دلتم بخواد من باهات همبستر بشم .

- .

چونه امو توی دستش گرفت وگفت:

-نگاه کن .

- ..

-گفتم نگاه کن .

گستاخی من بیش از این حرف ها بود دیگه هیچی واسم مهم نبود حتی نگاهش هم نکردم .

باز صورتم گرم شد اشکال نداره بزن من از همه چی گذشتم من از اینده هم گذشتم سورنا تمام نفرتم رو توی چشمام ریختم وبهش چشم دوختم .

لحظه ای هنگ کرد وتوی چشمام نگاه کرد .

دستی توی موهاش کرد وگفت:

-ببین بد اخلاق نشو تا بهت خوش بگذره من ادم بدی نیستم .

اره جون خودت گند زدی به زندگیم .

-عه دختره سرتق مگه دنیا به اخر رسید؟؟؟دیگه اینجایی پیش من تاموقع مرگت

چی میگفت این مرد؟؟؟

دنیا برای من خیلی وقته به اخرش رسیده فقط دارم وقت کشی میکنم از اون وقتی که دستهای کثیفش بهم خورد زندگیم تموم شد من دیگه مردم سورنا .


romangram.com | @romangram_com