#سورنا_پارت_44
-ببین تو استاد منی اصلا هرچی توبگی خب فقط کاری به کارم نداشته باش قول میدم از دانشگاه برم اصلا پول ماشینت رو میدم هرچی که شد
-باشه بابا فهمیدم پولداری ولی من بهت گفتم هشدار دادم به پروپاچه من نپیچ نگفتم؟؟؟
-گفتی قول میدم تروخدا .
واشک هام ریخت قه خنده ایی زد وگفت:
-من نمیخوام شب سرنوشتت گریه کنی عسلم
-وحشی بذار برم
در ماشین رو باز کرد وگفت:
-حالا بیا بریم داخل
- ..
-بهت گفتم پیاده شو تا همینجا کارت رو نساختم
با ترس از ماشین پیاده شدم بدنم میلرزید
اومد سمتم..
-ترو خدا سورنا نکن جون من جون عزیزت
-اوفی نازی دیگه از اینجا جایی نمیری عسلم از این به بعد اینجایی حبس من میفهمی؟؟؟هر وقت هم بخوام به زندگیت پایان میدم گمشــــــــــــو داخل که دیگه با سورنا لج نیافتی .
به پاهاش افتادم:تروخدا .
-نوچ خوشگله دیگه تموم شد
وبا یک حرکت من رو روی شونه اش انداخت وبرد داخل وپله ها رو رفت بالا جیغ زدم من رو انداخت روی ت-خ-ت و...
مقنعه ام رو کشید وبا یک حرکت موهامو باز کرد
دستام رو قفل کرده بود هیچ کاری نتونستم بکنم
توی چشمام نگاه کرد وگفت:
-بهت گفتم .نگفتم؟؟؟
نفسم بالا نمی اومد
اشک هام میریخت اخه به چه حقی؟؟؟چرا من باید نابود بشم؟؟؟یه ادم چقدر سنگدل؟؟؟
تا تونستم بهش التماس کردم ولی من رو از این دنیا روند
کار خودش رو کرد ایسان هجده ساله رو تمام کرد
سوختم خاکستر شدم .
چرا؟؟؟مگر من چه گناهی کردم؟؟؟
romangram.com | @romangram_com