#سورنا_پارت_43

-خانم فرد میایی بالا؟؟؟

-چرا اون وقت؟؟؟

-باهاتون حرف دارم

-در چه مورد ؟؟؟

-عه بیا دیگه

رفتم بالا ودر روبستم

راه افتاد

سریع رانندگی میکرد از شهر رفت بیرون سعی کردم خ-و-نسرد باشم ولی مگه میشه؟؟؟

-میشه بگید چرا دارید از شهر میرید بیرون؟؟؟

-حرف ها رو شنیدی؟؟

-چی؟؟؟

خودم رو به نفهمی زدم قلبم وحشتناک میزد .

-به من میگن کفتار شب؟خخخ

-اره ولی چرته

-کی گفته؟؟؟

-چرت نیست؟؟

قلبم نزدیک بود باایسته خنده شیطانی کرد وگفت:

-نه عزیزم

ودستش رو نوازشگرانه به گونه هام کشید عه چندشم شد

خودم رو جمع کردم وبا صدای لرزون گفتم:

-میشه منو ببری خونه؟؟؟

-نوچ

-چرا؟؟؟

-چون میخوام یه کاری کنم یادته یک ماه پیش ماشینمو خط خطی کردی؟؟

سرم رو تکون دادم

-عزیزم نترس خوشگلم فقط یکمه

-چی میگی هان؟؟؟

جلو باغی ترمز کرد ودر روزد وماشین رو داخل برد رسما در حال سکته بودم التماس کردم:

romangram.com | @romangram_com