#سورنا_پارت_36
نیم نگاهی تمسخر امیز بهشون کردم وراهم رو ادامه دادم وقتی خواستم وارد دفتر مدیر بشم دوتا دختر هم دیگه رو پشت دیوار ها ا-غ-و-ش کرده بودند کیفم رو جابه جا کردم ورفتم پشت دیوار دور از چشم همه یکیشون هق هق میکرد .
-ببین ایسان روز اولیو به دهن همه زهر نکن ها ارمین اگه تورو بخواد میاد سراغت
-ببین هلینا اگه نیاد چی هان؟؟؟نمیدونی عمو چقدر داد زد سرم
-بیخیال عزیزم فکرش رو نکن .یه خبر توپ .
-چی؟؟؟
-از دخترا توی محوطه شنیدم که امروز یکی از استاد های قبل بازنشسته شده وبه جاش یه استاد جوون وخیلی خوشگل اومده همه میگن خیلی خوشگله وبه کسی هم محل نمیگذاره .
-پس جون میده کنفش کنیم؟؟؟
"منو کنف کنی؟؟؟دختره پررو من مثل شمارو در عرض پنج دقیقه کنف میکنم واسم بحثشون جذاب شد"
-فکر نکنم اگه رگ مرغی و بسیجی باشه چی؟؟؟همه فکر میکردن که از بچه های ارشده ولی رکسانا از اقای حسینی پرسیده چونکه اقای حسینی عموشه واونم گفته که از استاد هاس .هنوز هم کمی از بچه ها میدونن تازه میگن بچه پولدارم هست با اخرین سیستم بی ام دبلیو اومده دست کم ماشینش 1 میلیاردی می ارزه همه چیز ماشینش سفارشیه
-حتما پارتی مارتی داشته اومده با این حساب دلم داره قنج میره دهنش رو دوبانده اسفالت کنم .
"دهن منو؟؟؟؟ببین دارم برات فقط اگه اون قیافه های خوشگلتون رو ببینم عالی میشه"
-ببین کی از پارتی میگه ها واسه کسی بگو که درکت کنه خودتم با پارتی اومدی ها .
-حالا هی خنگ بودن منو توی سرم بکوب خب .
دیگه موندن رو جایز ندونستم ورفتم داخل دفتر حسینی حسینی ایستاد وباشوق گفت:
-به جناب سورنا خان توی اسمون ها دنبالتون بودیم واقعا مارو مفتخر کردید
-ممنون .
-خب پسرم گفتی که قبوله من هم واست امروز تا ساعت 4 عصر وقتت رو پر پر کردم .
-چشم الان کلاس چنده؟؟؟
یکم اخماش توی هم رفت واسه این که لحنم زیاد از حد خشک بود خب چکار کنم با این اخلاق خو گرفتم فقط میتونم با حسام ورهام بگم وبخندم .
-کلاس .آ2 .
-چشم پس من رفتم
-چایی قهوه؟؟؟
-ممنونم
ایستاد واومد سمتم من هم ایستادم دستم رو توی دستش گرفت وگفت:
-خیلی اقایی
-
-خدا از بزرگی کمت نکنه پسرم
romangram.com | @romangram_com