#سورنا_پارت_35
-اگه این مش قورباغه بذاره .
حسام:بیا ببین رهام جون برادر شوور خودت شاهد از همین الان داره چرت میگه... سرم هوو بیاره حالا چه خاکی بزنم توی سرم؟؟؟
رهام خنده دختر کشی زد وگفت:
-گل رس بهترین گِله .خخخخخخ
حسام:باشه تو هم مسخره کن .این زیمین بی صاحاب گردس یه روز به من میرسی .
سرم رو تکون دادم وبا رهام وحسام دست دادم وراه افتادم سمت دانشگاه نمیدونم چرا این دانشگاه به من گیر داد؟؟؟
پوووووفففففففففففف ..
رسیدم داخل محوطه دانشگاه ماشین رو جایی که استاد ها پارک میکنن پارک کردم ووقتی خواستم برم دختر موبلوندی گفت:
-سلام عزیزم
-
-چه مغرور از بچه های ارشدی؟؟؟
-
-پسر جون؟؟؟اخه ادم به خوشتیپی تو اینقدر قیافه میگیره؟؟؟
عینک دودیم رو برداشتم وداخل کیفم گذاشتم وراه افتادم سمت در ورودی همون دختر همراه دو دختر دیگه اومدند سمتم .
دختر بلوند:چقدر هم فوفول اومده دانشگاه پسر جون مگه استادی که اینجور تیپ زدی جیگر؟؟؟
- .
دختر دیگه:سمیرا بیخیال از این پسر ابی گرم نمیشه فکر کنم برادر بسیجیه .
سمیرا همون بلونده:نه بابا این؟؟؟
-خانوم ها لطفا مزاحم نشید .
واز کنارشون رد شدم
با دهنی باز نگاهم میکردند همه جا که نمیشه با هر کسی استغفرالله ...
این دختر هایی هم که باهاشون بودم واسه این بود که درس عبرت بشه واسشون والا من فقط دخترا رو فقط واسه تو ت-خ-ت میخوام والان اینجا محیط دانشگاه ودختر هجده ساله به فازم نمیخوره .
به سمت اسانسور رفتم عه این که کارت میخواد
پوففففف
راه پله هارو در پیش گرفتم .
-اوه پسره رو دخترا .
-ملیکا عجب جیگریه تا به حال ندیده بودمش از بچه های ارشده؟؟؟
-رکسانا خیلی خوشگله
romangram.com | @romangram_com