#سورنا_پارت_37

به چهره نسبتا پیرش نگاه کردم دلم میخواست بگم اون برادر زاده ات رو جمع کن داره دانشگاه رو اباد میکنه وطناب پرت کرده طرفم که باز چیزی نگفتم در جوابش فقط دستش رو گرم فشار دادم لبخندی زد به زور لبم رو کش اوردم ولبخندی تحویلش دادم وراه افتادم به کلاس آ2

اهان خودشه .

چه خبره اینجا جنگله؟؟؟

این صدا ها چیه؟؟؟

در رو باز کردم که کیفی سمتم پرت شد همه خشکشون زد تمام پوستم رو برای اخم غلیظ جمع کردم .

دادزدم:اینجا چه خبره؟؟؟؟

پسر:شما کی باشید؟؟؟

-همه ساکت .من استاد جدید هستم .

پسر حسابی جاخورد وگفت:

-عذر میخوام استاد .

-همه درست بشینید .

همه بعد از 5 دقیقه نشستند ایستادم عینک طبیم رو زدم وگلوم رو صاف کردم وگفتم:

-سلام خدمت همه دانشجو های گرامی من سورنا سرداری هستم مهندس عمران وشهر سازی واینکه مدرک ارشدم رو از دانشگاه .ایتالیا –رُم گرفتم کلا سر کلاسم دوست دارم همه در حد عالی باشن اگه عالی باشید قول میدم اخر دوره تحصیلی از رتبه های یک تا سه رو بورسیه بدم برای ایتالیا واینکه من همه جوره اگه درستون رو بخ-و-نید حمایتتون میکنم ولطفا سر کلاس من نظم عمومی رو رعایت کنید تا من بتونم به دروس اصلی برسم

همه دست زدند نه بابا این کجاش دست زدن داره؟؟؟

-خب شروع میکنم به خوندن اسم ها

-دانیار احمدی

-حاضر

-زها عبد

-حاضر

-و ..

تااینکه رسیدم به اسم

-آیسان فرد .

- .

-آیسان فرد

-

-آیسان فرد نیستش؟؟؟

اها ایسان خانوم ببینیم کی کیو کنف میکنه ناگهان در باز شد ودوتا دختر پریدند داخل وقتی سرم رو از برگه اوردم بالا اون کوچه یادم اومد رو اون خاطرات قفل کردم ولی واسه به هم نریختن جو کلاس سریع به خودم اومدم

ایسان:سـ سـلام استاد .

romangram.com | @romangram_com