#سورنا_پارت_29

-چرا عزیزم مهمی ولی ببین حالا که داریم نزدیک میشیم که نمیتونیم بیخیال بشیم که

-اخه شما از اونور اب چجور میتونید بفهمید اینوری ها چه غلطی میکنن

-عزیزم اینجا همه چیز پیشرفته تره بعدشم ما واسه گرفتن واسطه های بین المللی این ماموریت رو پذیرفتیم

-اوففففف خیلی خب راحت بگو کار مهم تر از توئه ایسان برو سرت رو بذار زمین وبمیر .

-این چه حرفیه؟؟؟

-حرف حقیقت

-چه حقیقتی دخترم

-اگه واقعا من مهم باشم میومدید یه سر میزدید

-ببین ما به محض ورودمون به ایران واسطه ها میفهمن که پلیس هستیم اینقدر جاسوس دارن وما هم فقط درصورت اتمام ماموریت میتونیم برگردیم

-مامان چرت وپرت نگو .

-این قانونه کشوره .

-مردشور این کشور لعنتی رو ببرن

-عزیزم این چه حرفیه؟؟؟

-مامان من تورو میخوام حرفم اینه .

-ببین یکم صبر کنی میاییم قول

-مامان اخه چقدر صبر کنم هان؟؟؟

-ببین عزیزم

-نه تو ببین مامان من اصلا چرا منو نبردید هان؟؟؟

-چونکه اداره گفت اگه اتفاقی واست بیافته ما مسئولش نیستیم

-اتفاق بدتر از این؟؟؟

-ایسان مامان چیزی شده؟؟؟

-حتما باید چیزی بشه؟؟؟ها؟؟؟

واشک هام شروع به ریختن کردند

-دخترم .

-مامان من تنهام چرا نمیفهمی هان؟؟؟چرا درک نمیکنی هیچ کس رو ندارم؟؟؟

-چیزی شده؟؟؟تو که همش میگفتی عمو اسفندیار فوق العاده اس؟؟؟

-الانم میگم

-پس چی؟؟؟

romangram.com | @romangram_com