#سورنا_پارت_26
-میشه ببینم
-نوچ
-چرا اخه پیشی جونم .
-میشه به من نگی پیشی؟؟؟
-اخه چشمات منو یاد گربه عمه سوزان میندازه خخخخخ
-مرگ بیشعور
اومد داخل ودر رو بست من باشلوارک وتاپ بودم کمی موذب نشستم نشست رو صندلی ودستمو گرفت ومن رو جلو کشید
ایستاد وکمی فاصله ها رو کم کرد یه چشم غره بهش رفتم ودستش رو پس زدم وگفتم:
-اِ نکن
-اشتی نه؟؟؟
دروغ گفتم:نه .
-جان ارمین
-عه نکبت
-نکبتت میشم خانومی
-چندش چلغوز میری بیرون؟؟؟
-نوچ خانومم
-من خانومت نیستم
-میشی اگه اجازه میدادی که همین امشب ...
-سیس تند نرو بیشعور
-باش من بیشعور
نشست رو صندلی باز واشاره زد به سمته خودش یعنی بنشینم دوست پسرمه دیگه نشستم روی پاهاش از دوسال پیش که باهم دوست شدیم به قول خودش پاشو از گلیمش دراز تر نکرده حتی یه ب-و-س-ه هم بهش ندادم امروز هم بخاطر اینکه باهاش دیروز بحثم شد از لج افتادم باهاشدستشو داخل موهام کرد وگفت:
-خانومم چرا لج میکنه؟؟؟
-ارمین
-هوووم .
-اگه واقعا منو دوس داری به عمو بگو از من خواستگاری کنه خب خسته شدم
حالت چهره اش کمی تغییر کرد وباخشم گفت:
-باز این موضوع؟؟؟من که در نمیرم بابا من هستم تا اخر عمر بیخ ریشت ولی تو هنوز که کوچیکی دانشگاهت تموم بشه بعد
romangram.com | @romangram_com