#سورنا_پارت_25
-سلام عمو جون خودم خوبی؟؟؟
-سلام بر جوجه فنج خودم خوشگل عمو .
-تازه اومدید؟؟؟
-بله عزیزم .بپر بیا یه ب....-و...-سم بده ببینم
پریدم سمت عمو وحصار پر از محبتش رو روی من باز کرد وبعد از جا گرفتنم در حصار شیرینش در های خروجی رو بست همیشه مهتاب از این کارام بدش میومد ومیگفت نکن وفاصله بگیر وروزی پشیمون میشی واز این زرت وپرت ها .
ناگهان یادش افتادم گفتم:
-عمو مهتابی کجاس؟؟؟دلم واسش تنگ شده سه روزه ندیدمش
-نمیدونم عزیزم فکر کنم رفته شهرشون
-اخه چرا عمویی
-بیخیالش شو دختر جونم
-چشم هرچی که عموی گلم بگه
-الهی من قربون اهوی خوشگلم برم
-خدانکنه عمو جونم
هانیه اومد پوزخندی زد زبونم رو واسش دراوردم
-باشه زبون در بیار ایسان خانوم نوبت ماهم میشه
-اِ عمو ببین چی میگه ها
-چیکار داری عزیزم رو هانیه جان؟؟؟
-هیچی بابا جونم هیچی میگم از گلادیاتور چه خبر؟؟؟
-نمیدونم فکر کنم داره رو مخ یه نفر دیگه کار میکنه .
-همایون گفت توی اتاق کارت داره
عمو اسفندیار رفت سمت اتاق کارش
توی این موندم گلادیاتور کیه؟؟؟
توی این ده سالی که اومدم اینجا هرروز اخبار از گلادیاتور گفته میشه واونم اینه که داره روی مخ یکی میره
یکبار از هانیه پرسیدم گفت والا منم ندیدمش قبلا که بچه بود دیدمش خیلی وحشتناک بود چیزی که مستحقشه .
از اونجایی که اطلاع دارم گلادیاتور اسم جنگجویان رُمیه که همیشه ادم رو سرگرم میکنن عاشق رُم وایتالیا هستم مامان وبابا هم دوسال پیش از امریکا به ایتالیا ورُم رفتند . یاد اون پسر مرموز افتادم چیرا یهو منقلب شد؟؟؟
رفتم توی اتاقم از ده سالگی طراحی سیاه سفید خ-و-ندم همراه مدرک دیپلم ریاضی فیزیکم الان یک مدرک دیپلم طراحی هم دارم سریع کالک روغنی وذغال واسپری ثابت کننده رو گذاشتم واون چهره رو کشیدم چقدر جذاب بود تاشب به اون چشم ها ولب های خاصش فکر کردم با گواش سبز چشمش رو کشیدم بعد هم کمی رگه های زرد داخلش زدم حالا شده بود شبیه خودش در باز شد وارمین اومد داخل اتاق ارمین پسر زنی که بعد از خاله گرفت اسفندیار خان هستش پسری 22 ساله با چشم وابروی مشکی وخوش قد وهیکل ولی من دلم میخواد سر به تنش نباشه حالا...
-چیکار میکنی خوشگله؟؟؟
-طراحی
romangram.com | @romangram_com