#سورنا_پارت_23
-چشم حتما
-ممنونم خدانگهدار
- .
قطع کردم به موبایلم خیره شدم یه دفعه موبایلم پرواز کرد چه کسی اجازه گستداخی این کار رو به خودش داد؟؟؟
سرم رو بلند کردم ودیدم که دو دختر درحال دویدن هستند .
لاشه موبایلم رو داخل جیب شلوارم گذاشتم وبا دو تعقیبشون کردم .
رفتند داخل یکی از کوچه های منطقه".." منطقه باکلاسی بود تیپ دخترا هم عالی بود چقدر سریع میدویدند .
ای خدا پاهام درد گرفت .
ای کاش کفش اسپرت پوشیده بودم .
اها یکیشون از یک طرف ویکیشون از طرف دیگه رفت پا تند کردم اهان یک قدم مونده بهش برسم شالش از سرش افتاده بود موهاش رو بالا بسته بود دستم رو دراز کردم وبا تمام قدرت کشیدمش .
اخ مردم .
لعنت به تو دختره احمق .
با کف دست اومدم روی زمین ودختر هم ولو شد روی من همونجور وسط کوچه خوابیده به خودم چسبوندمش کردم
خودش رو تکون داد وبالاخره صدای جیغ جیغوش در اومد
-عه ولم کن .اشغال
----------
آیسان:
-ببین هانیه اون پسره رو چه رفته توی موبایلش میایی یکم بخندیم؟؟؟
-ترو خدا ایسان من دیگه مثل چند سال پیش نیستم
-عه بیخیال دختر خاله یکم خوش میگذره
-وای ببین من 27 سالمه اخه چه خوشی هان؟؟؟
-ترو خدا نفوذ بد نزن دیگه ببین من میگم یک دو سه تا گفتم سه فرار میکنیم خب
-وای باشه ببین بریم توی کوچه امون خب .
-باش باش
خنده شیطانی کردم وگفتم:
-یک
دو
سه
romangram.com | @romangram_com