#سورنا_پارت_117

وقتی چشم باز کردم حس کردم از درد دارم ساقط میشم .دکتر اومد ومسکن ضد درد زد ورفت .تاشب به در ودیوار نگاه کردم .رسما در حال دیونه شدن بودم .یعنی اینقدر سورنا پسته که پای مسئولیتشم نیست؟؟؟

ساعت ده شب شد اشک هام همینجور میریخت وبه جایی که دیگه توی شکمم خالی شده بود دست میکشیدم کمی گذشت در اتاق باز شد .هما وحسام ورهام وارد شدند .دست رهام یک ظرف پریکس سوپ بود کمی تعجب کردم

بغضم ترکید وشروع به گریه کردم کمی گذشت رهام گفت:

-هما خانوم بگذارید سوپی رو که عایشه واسش داده رو بهش بدیم خوب بشه .

با تعجب گفتم:

-عایشه دیگه کیه؟؟؟

هما:خدمتکار جدیدتونه خیلی باحالا انقدر دوست داره .

-برو بابا من رو که ندیده .بعدشم هرکی از افراد سورنا باشه دیگه ازش بیزارم ..

حسام:خب پس از ما هم بیزاری؟؟؟؟

-نه شما ها امشب اومدید به من سر زدید .

رهام:خب حالا سوپ رو بخور تا خوب بشی .

-باشه .

سوپ رو خوردم .هیچ کس چیزی نمیگفت یکدفعه حسام مثل بمب ساعتی منفجر شد .

-ایسان .

-بله؟؟؟

-میدونی میخوام واست خاطراتم رو بوگم بوگم؟؟؟

-بوگو .خخخخخ

-خب بچا خب گوش کنین .

رهام:بوگو دیگه خخخخخخ

-راستش یه روز داشتم مسواک میزدم جات خالی یه باباجون داشتم من دو ساله اس عمریشا دادس به شوما .

-خدا رحتمش کنه .

-وهمچنین رفتگانی شوما را .جونم براد بگد کا داشتم مسواک میزدم این بابا جونی مام دندون مصنوعی دارد .هیچی یهو دیدم دری دسشوری باز شد واومد تو .گفتم باباجون اول صبحی من تو دسشوریم خوبیت ندارد تو اومدی گفت یه دقه دندون رو جیگر بیگیر توله سگ تا بد بوگم گفتم بفرما اقا جون اومد نزدیک آ دندون مصنوعیاشا هشت تو جیب گرمکنم وگفت یه دستیم به این دندونا ما بکش خیر از دنیا ببینی دیشب نون پنیر سبزی زدم بر بدن اشغالاش رفتس لا دندونم .خخخخخخخخخخخخخخ

-واااااااااییییییییییی خخخخخخخخخ

-کیف کنین حالا هی بوگوین حسام بدس .خدا وکیلی اگه من نبودم کا از افسردگی همه دونا باس میبردیم اسلام اباد ومحمودیه .

رهام:خدایا دیوانگان اسلام را شفای عاجل عنایت بفرما .آمـــین .

-داداش رهام چکارش دارین اتفاقا خیلی خوبه ادم انقدر خوش خو باشه .

حسام:مگه من کلوچه خوئی ام کا میگویی خوش خوئی باشد؟؟؟خجالت نیمیکشی دخدره؟

از خنده قرمز شدم .

romangram.com | @romangram_com