#سورنا_پارت_116
-کجا کجا؟؟؟تازه بزن برقص داریم .
وپشت سرش هم هما اومد ورهام
-بزن برقص واسه چی؟؟؟
رهام:داری بابا میشی بی ذوق .
-ههههههه بچه خارج از ر-ح-م بود دیگه بچه ایی در کار نیست؟؟؟؟
هما:یعنی چی کا بچه ایی در کار نیس؟؟؟
-نیست دیگه نیست
هما دوید سمت راه پله ها عایشه اومد از اشپزخونه وگفت:
-هما خانوم خانوم جان نیست نرید بالا
هما شل شد وگفت:
-یعنی چی که نیست؟؟؟؟
عایشه:اقا جان گفتن خانوم جان رو برده بیماسرتان بِرای ک-و-ر-ت-اژ .
حسام ورهام:چی؟؟؟؟
هما هم مثل یخ روی پله ها وارفت .
حسام گفت:اونموقع تو اینجا نشستی داری راحت غذاتو کوفت میکنی ومیخوایی بری بخوابی؟؟؟؟تو چیزی از مسئولیت اصلا حالیته سورنا؟؟؟؟
-حسام .
هما با اشک:داداشم راست میگه سورنا .دلتون میاد؟؟؟الان معلوم نیست ایسان زنده اس یا مرده .چقدر سنگدل شدی داداش سورنا .
رهام:واقعا که بچه ها بیایید بریم بیمارستان .
-به جهنم برید همتون هیچ وقت از من جلوی اون دختره ایسان حمایت نمیکنید .
حسام:داداش
بقیه اشو ادامه نداد وعزم رفتن کردند .
عایشه:اقا رهام جان .
رهام:بله؟؟؟
عایشه:واسه خانوم جان سوپ درست کردم سوپ قلم ببرید بدید بهش خوب بشه .واشکش رو پاک کرد .
نگاش کن اصلا ببین ایسان تحویلت میگیره بعد انقدر واسش گریه کن .رهام سوپ رو گرفت ورفتند .بیخیال رفتم سمت اتاق خواب کمی سیگار کشیدم تا ساعت 3 خوابم برد ..
---------
ایسان:
romangram.com | @romangram_com