#سورنا_پارت_115

به بو غذا میاد فکر کنم خدمتکاره اومده .

رفتم داخل یک خدمتکار تغریبا مسن ویک خدمتکار جوون حدودا 20 ساله بودند .

مادر ودختر عایشه دختره بود ومادره هم زاهده .

عایشه:سلام اقا خوش اومدید کتتون رو بدید من اویز کنم .

لحجه شیرین رشتی داشتند .

کتم رو بهش دادم وگفتم:

-میرم بالا نیم ساعت دیگه غذا رو حاضر کنید .

عایشه:چشم اقا .خانوم جان کجان؟؟؟تشریف نیاوردند؟؟؟

-بیمارستانه .

عایشه گریه اش افتاد وگفت:

-سی چه؟؟؟؟اخی بمیروم .

-ک-و-ر-ت-اژ .

زد توی صورتش وگفت:

-نگید اقا خانوم جان حالا خوبن؟؟؟

واشک هاش همونجوری میریخت .

-عایشه تو تازه اومدی خانوم جان رو از کجا میشناسی؟؟؟؟

عایشه:راستش هما خانوم عکس هاشو بم نشون داد خیلی خوشگلن اقا خانوم جان حالا خوبن اقا؟؟؟

-نمیدونم .

عایشه بمیروم بمیروم کنان رفت سمت اشپزخونه .بهش نگاه کردم یک مانتو پوشیده بود بلند ویک جلیقه محلی روش پوشیده بود روسریش رو هم که محلی بود رو دور سرش پیچیده بود .تیپش خیلی جالب بود واسم .رفتم داخل اتاق خواب .

اخیییشششش یک روز بدونه این دختره غرغرو ایسان .

خودم رو انداختم روی ت-خ-ت غلطی زدم چیزی داخل کمرم فرو رفت روت-خ-تی رو کنار زدم گلسر ایسان بود .

چن تایی از تار موهاش هم بهش بود امروزم که خودش نیست اثارش هست....

گذاشتمش داخل دراور .

لباس هام رو با یک دست لباس راحتی عوض کردم ورفتم پایین غذا مرغ شکم پر بود وبرنج کته شده

نشستم پشت میز که عایشه وزاهده شروع به کشیدن غذا کردند .

زاهده:اقا جان امیدواروم که مورد پسند باشد غذاها .

-ممنونم زاهده خانوم شما هم برید میل کنید .

زاهده وعایشه رفتند هردو کمی حالت محلی داشت لباس پوشیدنشون مرغ رو خوردم همراه برنج خوبه دست پختشون هم عالیه نگهشون میدارم خوبن خیلی امروز خسته شدم خواستم برم سمت اتاق خواب که یکدفعه حسام پرید توی سالن وگفت:

romangram.com | @romangram_com