رمان سورنا

#سورنا_پارت_11

-چیزی شده؟؟

فهمیدم ایرانیه به ایتالیایی گفتم:

-ایرانی هسی؟؟؟

یهو اومد پایین وبا انرژی گفت:

-نگو که ایرانی هسی

لحجه غلیظ اصفهانی داشت

-بله میشه کمکم کنی؟؟؟

-پات شکسته اس؟؟؟

-بله بدجور پیچ خورد

-خوب من ماشینم دو کیلومتر پایین تراس میرم میارمش ومیام..باشه دادا تکون نخوریا

از لحجه اش خنده ام گرفت واون سریع رفت بد از گذشت 20 دقیقه اومد خواستم ساعت رو نگاه کنم ای واچم شکسته بود هوا میخورد 5-6 عصر باشه با کمکش نشستم داخل آاو دیش من رو به بیمارستان رسوند بعد از اتمام کار دکتر ها ورفتنشون گفت:

-چقدر وقته اومدی اینجا؟؟؟

-5 سالی میشه

-ایتالیی رو خب بلدیا

-ناسلامتی زبون مادریمه

-جدا؟؟؟پس ایرانی چی؟؟؟یعنی فارسی

-فارسی رو از خاله ام یاد گرفتم خاله اصلیم که نمیشه ولی یادم داد الان هم 5 سالی میشه که از تهران اومدم رُم

-من هم یک ساله اومدم ایتالیا ورُم واسه شرکت اومدم

-اصفهانی هستی درسته؟؟؟

-بابا اصفهونی مامانی تهرانی تهران زندگی میکنیم

-خوبه

-توی اون جاده چکار میکردی؟؟؟که خودت رو لت وپار کردی؟؟؟

-پیاده روی

-اخه خر تو اون جاده پیاده روی میکنه؟؟؟

-دور از جون خر خخخخ میشه از دکتر بپرسی کی مرخص میشم؟؟

-چشم دادا شوما امر بفرما

ورفت وبعد از چند دقیقه وارد اتاق شد

-چیشد؟؟

romangram.com | @romangram_com