#سورنا_پارت_109

باشادی گفت:

-مبارکه اقا این که غم نداره .

-چرا اتفاقا غم خیلی داره که اعصابم داغونه .

-بیخیال باشید اقا خانوم به نظر ادم خوبی میان اقا .مطمئنم که مامان خوبی میشن شما هم با وجود سختگیریاتون میدونم ته دلتون مهربونید .

-مشکل اینجاست که خانوم رو دوست ندارمش میفهمی؟؟؟

-ها؟؟؟؟

اروم گفتم:دوسش ندارم .

ایستاد ورفت .

هیچ چی هم نگفت خب به دلم ننشسته .زور که نیست بعدهم اگه یه روز باز هم این اتفاق های شوم نمی افتاد من از ایسان خوشم نمی اومد .اصلا باز هم عشق رو یه چیز مسخره میدونستم .عشق چیه بابا

اینا همش مال فیلم ورمانه .

عشق جایی وجود نداره .

عشق پوچه .

ادم ها الکی دم از عشق میزنن

ادم ها چوبی اند .

هیچکدامشان عاشق نیستند .

این چیزا که ما میبینیم توی فیلم ها ورمان ها کشکی بیش نیست عشق مال اونیه که زندگی واقعا بهش لبخند بزنه .

نه مال من مالِ منی که هرروز دارم از زندگی جفت پا میخورم نه مال منی که وحشی گریش واسم باشه .

عشق خیالاته ادمه عشق یک تصور پوچه .من فقط زن ها ودخترا رو یا اصلا بقیه هیچ ایسان رو به چشم یک نیازمیبینم نه عشق .

هیچ جایی توی قلبم نداره حتی توی فکرم چطور دم از عشق بزنم که ایسان رو فقط واسه یک ساعت همخوابی میخوامش .

پس عشق توی قانون سورنا اصلا وجود نداره من مثل همه مرد ها نیستم من به دروغ نمیگم عاشقم .کسی رو خرش کنم

نه اونایی که قبلا باهام بودن به خواست خودشون بودن .ایسان هم از سر یک لجبازی کودکانه پیشمه .

ساعت 5 شد به سختی خوابم برد کمی که گذشت از خواب پریدم .

رفتم طبقه بالا .

در نیمه باز بود

از لای در نگاه کردم ایسان در حال حرف زدن بود ..

---------

ایسان:

وقتی از خواب بیدار شدم همه ی دیشب رو یادم اومد .

romangram.com | @romangram_com