#سورنا_پارت_100
باز کاب....-و...-س های همیشگی اومد سراغم .
22 سال قبل:
به جنازه نازنین نگاه کردم واین نگاه اخرم به خواهرم بود
3 ماه بعد
3 ماهه که نازنین رفته
خاله بدجور عصبیه
الان داره برف میاد یک شب برفی
برف رو خیلی دوست دارم ولی بدون نازنین دلم میگیره
رهام 1ماهشه
خیلی نازه درست مثل نازنین از صدای خونه خاله صدای جیغ شدیدی میومد من ومامان رفتیم ببینیم چه خبره
صدا از طبقه بالا بود .برف اروم زمین رو سفید پوش میکرد .وقتی رفتیم داخل یک مرد از پنجره پرید بیرون وبعد هم به راحتی رفت پایین خاله بی جون بود مامان دوید سمتش ومن هم رهام رو گرفتمش اون جیغ های خاله چند ماه طول کشید الان رهام یکسالشه یکسال ودوماهه که دیگه نازنینی بینمون نیست من توی یک مدرسه میرم تازه کلاس اولم ولی بخاطر هوش فوق العاده ام دوسال رو یکی میخ-و-نم .
جهشی .
رفتم خونه شب شد باز اون صدای جیغ اومد .دویدیم صدا قطع نمیشد .به محض رسیدن به خونه ی خاله خاله خودش رو از بالکن پرت کرد پایین در کسری از ثانیه خ-و-ن-هاش روی برف های سفید ریخته شد مردی از بالای شیروونی دست تکون داد ورفت .اون حیوون کی میتونه باشه؟؟؟
از اون اتفاقی که برای نازنین افتاد به بعد شنیدم همایون وخواهرش از اونجا نقل مکان کردند .ولی خ-و-نشون مثل یک کلبه متروکه بود .
بالای سر جنازه خاله نشستم مامان فقط جیغ میزد ورفت .سر خاله رو توی دستام گرفتم چشماش باز بود دستای کوچولوم رو کشیدم روی چشماش واین مرگ ابدی خاله بود کسی که همه جوره حامیم بود همه کسم از عمارت میترسیدم از بالکن
همین بالکن جون دوتا از عزیزام رو گرفت .حدس من مصوبب بودن همایون توی همه این مرگ هاست .
*****
زمان حال:
نگاه به ایسان کردم هنوز خواب بود .رفتم طرف دستشویی وشیر اب رو باز کردم وچند مشتی اب به صورتم زدم .
بیرون اومدم هوا خیلی سرد شده بود با ناباوری ایسان سر جاش نبود دویدم که برم بیرون دیدم پنجره بالکن بازه پنجره ایی که هیچ وقت باز نشده ونباید بشه .ترس به دلم هجوم اورد همه خاطرات توی ذهنم رد میشد .با ترس پرده رو پس کردم ایسان حتی برنگشت برف میومد .نمیتوننم
نمیشه
پاهام برداشته نمیشه برای قدم اول .
زبانم رو به دهانم که خشک بو کشیدم وگفتم:
-ایسان
برگشت ونگاهم کرد خدایا چجور بگم عرق روی پیشونیم نشست .دستهام میلرزید
-چیه؟؟؟
-میشه بیایی داخل؟؟؟
romangram.com | @romangram_com