#سلطان_پارت_29
_اصلا تو کی هستی؟نمی خوام باهات جایی بیام..خودم...
میون حرفم پرید و درحالی که مشخص بود از سر پیچی کردن های من عصبانی شده داد زد:
_بسه دیگه یه لحظه خفه شو ببین چی میگم ،بعد هرچقدر دلت خواست وراجی کن لعنتی،
من پلیسم!
باتعجب ودنیایی ازتردید نگاهش کردم.
فهمید بهش اعتماد ندارم،کارتش رو از جیبش درآورد و جلوی صورتم گرفت،
_راضیت می کنه؟!
بادیدن اسمش و آرم نیروی انتظامی دهانم بسته شد...
سرگرد سیاوش سرمدی!
به محض اینکه کارت رو ازجلوی صورتم پایین آوردقاطعانه گفت:
_همراه من بیا ،الان می رسن.
بازوم رو رها کرد و راه افتاد،دنبالش دویدم،شونه به شونه اش راه افتادم.
_چرااون هارو نمی گیرین؟مگه شما پلیس نیستین.
جوابم رو نداد،باخونسردی جلوش رونگاه می کرد،حرصم گرفته بود،آستینش رو گرفتم وبه نشونه ی اعتراض کشیدم،سرجاش ایستاد.
romangram.com | @romangram_com