#سلطان_پارت_127
منم مثل خودش جوابش رو دادم:
_هیچی.
چندلحظه ای بینمون سکوت بود که صداش من رو به خودم آورد.
_اسم قشنگی داری.
لبخند زدم،تاحالا کسی ازاسمم تعریف نکرده بود،ذوق زده شده بودم،شنیدن این تعریف ازمردی که مثل سنگ سخت و بی روح بود خیلی جای تعجب داشت،منم متقابلا بالبخند گفتم:
_امیرسامم خیلی اسم قشنگیه.
مردونه و جذاب خندید.
بیشتر تعجب کردم،فکرکنم که من اولین نفری باشم که خنده اش رو دیدم،شیطون شدم،با حالت طلبکارانه ای گفتم:
_کجای حرفم خنده داشت؟
فصل پنجم
_بماند،گردنم خیلی دردش کم شد ،دستت درد نکنه،حالا که درد گردنم رو آروم کردی یه درد دیگه امم باید آروم کنی.
romangram.com | @romangram_com