#سلطان_پارت_126
_بشین دیگه اون جوری تا صبح باید درد بکشی،بشین بعد یه ربع ماساژ دادن خوب می شی.
نگاه مخمور وعصبیش رو به چشم هام دوخت.
وبی هیچ حرفی برگشت و روی صندلی نشست.
لبخند زدم،دوباره دستم رو روی گردنش گذاشتم وشروع کردم به ماساژ دادن.
می دونم درد داشت امااون هیچی بروز نمی داد.
_اسمم امیر سامه.
شوکه ازحرفی که زد گفتم:
_چی؟!
_هیچی ولش کن.
شوکه شدنم به خاطر فهمیدن اسمش نبود آخه قبلا می دونستم اسمش امیرسامه،شوکه شدنم به خاطراین بود که شنیده بودم دوست نداره کسی به این اسم صداشکنه.
لبخند زدم وشیطون گفتم:
_اسم منم نفسه.
اونم انگار اصلا حواسش پیشم نبودجواب داد:
_چی؟!
romangram.com | @romangram_com