#سکوت_یک_تردید_پارت_82


_همچنین آقای خدابنده واقعا جلسه هستن یا به منشی اش گفته به من دروغ بگه!!؟؟

_نه خانوم خدابنده واقعا جلسه هستن...شما بفرمایین تو اتاقشون منتظرشون باشید...

دست به سینه وایستاد و به منشی اشاره کرد:اگه این خانوم بزارن...

به منشی نگاه کردم که ابروهاشو بالا انداخت و زیرلب هی میگفت نه نزار بره!!!!

وااا خب خواهرش...

رو کردم به خواهر بهراد و گفتم:شما بفرمایید تو اتاقشون منتظر بمونید... اینو که گفتم بدون هیچ حرفی رفت تو اتاق خدابنده و در هم بست

منشی:اما خانوم کیانی آقای خدابنده عصبی میشن وقتی نیستن کسی رو راه بدم اتاقشون...

_من با ایشون صحبت می کنم شما به کارتون مشغول شید...

منشی: چشم...

داشتم به سمت اتاقم می رفتم که گوشیم زنگ خورد فرزان بود با خوشحالی جواب دادم:فرزاااان کجایی تو پسر حالت خوبه!!؟؟

با صدای گرفته ای گفت:نگاه می تونیم باهم حرف بزنیم!!؟

نگران شدم چرا صداش اینجوری!!!!

با نگرانی گفتم:چیزی شده؟!!

با همون صدای گرفته جواب داد...

_میشه بیای به این آدرسی که میگم!؟؟اونجا بهت میگم...

_آره باشه حتما...

_بلدی کجاست ولی آدرس رو واست اس ام اس می کنم...

_باشه پس فعلا...


romangram.com | @romangram_com