#سکوت_یک_تردید_پارت_81
منو میگی دومتر پریدم بالا....
_ااااااا چته بابا ترسوندیم...
_تووو نریااا...
_پس کی بره عمم!!؟؟
_من میییرم توام بیا بعدش....
_هیییییییی تو کلا شرم و حیا نداری نه!!؟؟
_ها!؟؟چرا!!؟؟
قیافه ای مشکوک به خودم گرفتم و گفتم:یعنی می خواای منو تو باهم بریممم حموم!!؟؟ هییی وااای من زشته خواهر جووووون....
_ای خاک بر سرت کنن منظورم اینه من میرم آب رو واست باز کنم میام بیرون بعد تو بیا برو...دوباره مثل اون دفعه غش نکنی بیووفتیی تو بغل بعضیااااا (چشماشو کجکی کرد و روی کلمه بعضیا تاکید کرد)بیشعووووووووورررر.....
_بیا بیا برو اون آب رو باز کن یه دقیقه دیگه جلو چشمم باشی با همون دیوار یکیت می کنم....
داخلحموم رفت و آب رو باز کرد بعدشم رفت بیرون منم رفتم حموم و دوش گرفتم...
دو روز بعد:
دو روزه خبری از فرزان نیس خونه نیومده هر چی هم بهش زنگ میزنیم صدای اون زن جیغ جیغو که میگه: مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد لطفا بعدا تماس بگیرید. تو گوشمون می پیچه...
از اتاقم خارج شدم که یه سری برگه روی میز بهراد بزارم که صدای دعوای منشی با یک زنی به گوشم خورد....
منشی:خانوم خدابنده دارم بهتون میگم آقای خدابنده جلسه هستن...یهو چشمش به من خورد و گفت:بفرما ایشون منشی شخصی آقای خدابنده هستن از ایشون بپرسین...
زنی که گویا فامیلیش خدابنده بود به سمتم برگشت....اااااااا این چقدر قیافه اش آشناس خدایا من اینو کجا دیدم!!؟؟من یه جا این زنو دیدم اما کجا نمی دونم...
با صداش به خودم اومدم:سلام خانوم من خواهر آقای خدابنده هستم...
اااااا پس خواهرش من اینو کجا دیدم پس!!؟؟؟
لبخندی زدم و گفتم:کیانی هستم خانوم خدابنده خوشبختم....
romangram.com | @romangram_com