#سکوت_یک_تردید_پارت_68


و دوباره چند سرفه وحشتناک تر از قبل کرد....

همونجوری که با نگرانی و وحشت نگاهش می کردم گفتم:خب چیزه باید برید دکتر اگه نریید بدتر مییشه ها تب می کنید گلوتون بدتر از الان چرک می کنه تب و لرز می کنید بعد بی حال میشید نمی تونید از خونه تکوون بخوریداا بعد شرکت همینجوری می مونه مام که بی استاد میشیم...اخیششش نفسم گرفت....

اینو گفتم و نفس عمیقی کشیدم....

همونجور که می خندید از جاش بلند شد و به سمتم اومد....

تو فاصله چند سانتی با صورتم وایستاد و گفت:یه بار دیگه بگو اگه دکتر نرم چی میشه!!؟؟؟ این جمله رو با لحن بامزه ای بیان کرد...

_شرمنده نفسس کممم میارم اون همه رو دوباره بگمممم....و با کلافگی گفتم:خب همون موقع گوش می کردید دیگه....

نزدیک تر اومد و گفت:جدااا!!؟؟حالا همه این اتفاقا میوفتاد!!؟؟

یه قدم رفتم عقب و گفتم:بعله با اجازتوون...

یه قدم اومد جلوتر هیی من رفتم عقب اون اومد جلو اونقدر ادامه دادیم که من چسبیدم به دیواار...تو فاصله خییلیی کمی جلوم ایستاد...یه دستش که تو جیبش بود رو یه طرف صورتم و اون یکی دستش رو طرف دیگه صورتم گذاشت...

_تو چرا جدیدنا با من اینجوری می کنییی!!؟؟

آب دهنمو قورت دادم و گفتم:چجوری می کنم....

یه مدلی نگاهم کرد و پوزخندی زد:دیگه آتیش نمی سوزونی وروجک خانووم...به صورتم نگاه...نمی کنییی...اونقدرا مثل قبل حاضر جوابی نمی کنی...نگرانم میشیی...چرااا!!!؟؟؟

_ببین دختره فسقلی من اونو آسون بدست نیاوردم که تو بخوای از من بگیریش فهمیدی!!!؟؟

خیلی خونسرد گفتم:لطفا بفرمایین بیرون اینجا محل کار جای این حرفا نیست...

نیشخندی زد و گفت:جدااا وقتی تو اتاق بهرادم عشوه خرکی اومدی واسش محل کار نبود!!!؟؟

شیطون میگه بزنم فکشو بیارم پایینا....

چشمامو بستم نفس عمیقی کشیدم...

_بفهمید چی میگید لطفا من واسه کسی عشوه خرکی نیومدم...


romangram.com | @romangram_com