#سکوت_یک_تردید_پارت_67

_ستاره سهیل شدید خانووممم تو آسمونا دنبالتون میگشتیممم...

اخییی الهییی راست میگفت...یه یکی دو هفته ای بود که فقط تو اتاقم بودم حتی وقتایی که امتحان نداشتمم تو اتاقم بودم....

از جام بلند شدم ورفتم پشت صندلیش وایستادم دستامو ابراز احساسات حلقه کردم و گفتم:ببخشید داداشیی امتحان داشتم ولی از این به بعددد همشش در اختیارتون هستم قربان!!!!

قیافه با مزه ای به خودش گرفت و گفت:خیلیی خب حالا سعی میی کنممم ببخشمت....

_بیشعوووور پررو نشو دیگه...

خنده ای کرد و گفت:ما شما رو نبینیم هم شما واسمون عزیزی دختر عموووو....

ای جاااان قربونت بشمممم من داداشیمممم......

ب*و*س*ه ای روی گونه اش نشوندم و گفتم:داداش خودمیییی....

ازش فاصله گرفتم یه ذره از چاییم رو خوردم و گفتم:من دیگه برم دیرم میییشه...

همونجور که لقمه ای دهنش میزاشت گفت:برو عزیزم به سلامت.....

از خونه خارج شدم سوار ماشینم شدم و راه افتادممم....

وارد شرکت شدم سلام کوتاهی به منشی کردم و رفتم تو اتاقم....

********

تقه ای به در زدم و وارد شدم...

بدون نگاه کردن به صورتش گفتم:بفرمایید اینم برگه هایی که خواسته بودید....

_ممنون بزارش رو میزم...

این رو گفت و سرفه وحشتناکی کرد...

با نگرانی نگاهش کردم و گفتم:سرما خوردید!!؟؟

همونجوری که سرفه می کرد گفت:مثه این که....

romangram.com | @romangram_com