#سکوت_یک_تردید_پارت_60
_آره خوب با حرص حرف زدنا و تیکه انداختنا و....
وسط حرفش پریدم و گفت:نخیییر من به هیچ وجه عصبی نییستم شمام الکی واسه خودتون تزز ندید..
_تو که راست میگی...
_چیزی گفتید!!؟؟
_من!!!؟؟نه اصلا...
_آهان اما من احساس کردم چیزی گفتید...
نیشخندی زد و گفت:خب بعضی وقتها آدم با وجوود همه شواهد یه چیز رو به اشتباه در یکی حس می کنه....
بیشعووور به من تیکه انداخت...یعنی انقدر ضایع بودم که فهمید!!؟؟؟بیخیال کل کل باهاش شدم..رومو برگردوندم و چشمامو بستم...
ضربه های آروم یکی رو روی شونه هام حس کردم....و بعد صداش:
_نگاه!!؟؟نگاه پاشوو رسیدیم...
خدابنده بود به طرفش برگشتم و چشمامو باز کردم...صورتش تو چند سانتی صورتم بود...با چشمای خمار بهش نگاه می کردم...اونم زل زده بود به من یجورایی محو من بود...با اخم بهم نگاه نمی کرد...با تعجب هم نگاه نمیکرد...با تحقیر هم نبود یا با پوزخند...این بار یه مدلی که نمی دونم چجوری توصیفش کنم تمام اجزای صورتم رو نگاه می کرد...من هم همینطور زل زده بودم بهش...خدایاا من چم شددده اخههه....دستمو گرفت...یه لرزه ای به تموم وجودم افتااادددد....
به خودم اومدم ازش فاصله گرفتم و گفتم ممنون شب بخیر و از ماشینش پیاده شدممم...
با سرعت فوق دوو از پله ها بالا رفتممم...
کلید رو توی در چرخوندم و وارد شدم...سلام کوتاهی به فرزان و نیاز کردم و به اتاقم رفتم....
روی تختم نشستم... دستمو روی قلبم گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم.....نگاه چته!!؟؟واقعا چته!!!!؟؟؟این همون چلغووز گنده بکه رواانی!!!!چرا تو اینجوری شدی اخه....اه همش تقصیر نیاز...اون با چرت و پرتاش مغزمو پر کرد...اگه چرت و پرت چرا اون دخترو ول کرد تورو رسوند!!؟؟چرا زل زد بهت!!؟؟چرا!!؟چرا دستتو گرفت!!؟؟؟چرا..چرا...چرا.....اه بسته دیگه....من هیچیم نیس الانم خوابم میومد منگ بودم زل زدم بهش آره....اونم بالاخره مرده دیگه اون شکلی زل زدم بهش معلومه اونجوری می کنه خب....
لباساموو عوض کردم و رفتم دستشووییی چندتا مشت حسابی آب یخ یه صورتم زدم و اومدم خوابیدم....نیاز یکی دوبار اومد و خودمو زدم به خواب اونم رفت...کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم....
چند روز بعد...
دریا:اوووف خدارو شکر اینم تموم شد....
romangram.com | @romangram_com