#سکوت_یک_تردید_پارت_59

ماشینو روشن کرد و گفت اه دختره کنه....

_میزاشتید من برم خدایی نکرده ناراحتی بینتون پیش نیاد...با حرص فراوان این حرفو زدم...

_نه بابا واسم مهم نییست دختره کنه بره گمشه!!!!

پوزخندی زدم و گفتم:واستون حکم اسباب بازی رو دارن نه!!!؟؟

_چییی!!!؟؟

_دخترارو میگم....

چند لحظه زل زد به من و گفت:اوهوومم...

_هه...مشخصه...

_البته بستگی به دخترش داره....

_متوجه نشدم!!؟؟

_دخترایی مثل گیلدا آره...اما دختری که با امثال اون فرق داشته باشه نه...دوباره به من نگاه کرد و ادامه داد:اون دختری که با همه فرق داشته باشه واسمم حکم یه پرنسس رو داره....

تمام این مدت زل زده بود به من...بهش نگاه کردم و سری تکون دادم و گفتم:اونام هرچی که باشن شما حق نداری مثل یه اسباب بازی باهاشون بازی کنیید...

_لیاقتشوونه...

بیشعوور نمی دونم امروز چرا انقدر عصبی ام از دستش....

_نخییرم نییست...

_اصلا گیریم که حق با توئه تو چرا امروز انقدر عصبی!!!؟؟

_نخیر نیستم شما اینطور احساس کردید...

_جدااا!!؟؟اما من احساس می کنم از وقتی که اومدی تو اتاقم گیلداا اونجا بود تا الان اعصابت خورده....(روی اسم گیلدا تاکید کرد)...

_اصلا اینطوری نیست سرم درد می کرد یعنی میکنه...

romangram.com | @romangram_com