#سکوت_یک_تردید_پارت_6


چطور دلت اومد نگاهتو بگیری از نگاه من بگو اخه چی بوده اشتباه من چیه گ*ن*ا*ه من

بگو اخه چی بوده اشتباه من چیه گ*ن*ا*ه من!!؟

چطور بهت بگم تا وقتی که نمیرسه به تو صدام...

روزای خوب دیگه تموم شدن برام چقدر تورو بخوام

توام شدی برام مثه همه

دلم ازت پر یه عالمه تو این روزا تو زندگیم فقط غمه...

بد عادتی شد جدایا تمومه هرچی بوده بین ما...

چقدر یهو عوض شدی بگو چرا

(آهنگ مثل همه از بابک جهانبخش)

به خودم اومدم که دیدم گریه کردم...هه چقدر این اهنگ به حال و روز خواهر خوشگلم میومد بگذریم...

به اطراف که نگاه کردم دیدم جلوی ساختمون شکرتشونم...ماشین رو پارک کردم و به سمت شرکت راه افتادم وارد ساختمون شرکت که شدم به سمت آسانسور رفتم و وارد شدم کلید طبقه سوم رو زدم...وارد شرکت شدم و رفتم تو جلوی در امیر زده بود مدیریت وجلوی آن هم میز منشی اش بود...

به سمت میز منشی رفتم و گفتم سلام آقای نوازی هستند!!؟؟

منشی سرش رو بالا گرفت من رو شناخت از صندلی اش بلند شد و گفت:سلام خانوم کیانی آقای نوازی تشریف ندارن

پوزخندی زدم فهمیدم داره دروغ میگه چون ماشین امیر رو جلوی ساختمون شرکت دیده بودم...گفتم:باشه الان معلوم میشه!!!!

به سمت در اتاقش رفتم منشی ام پشت سرم همش میگفت گفتم نیستن دستگیره در اتاقش رو کشیدم و وارد شدم...

امیر رو دیدم که داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد پشتش به ما بود با باز شدن در به طرف ما برگشت و از دیدن من حسابی تعجب کرد چشماش قرمز بود انگار که گریه کرده..

منشی:آقا بخدا من گفتم که

امیر حرفش رو قطع کرد و گفت:خیله خب شما بفرمایید بیرون کسی رو هم راه ندید درهم پشت سرتون ببندید منشی چشمی گفت و از اتاق خارج شد...


romangram.com | @romangram_com