#سکوت_یک_تردید_پارت_54
خنده ای کردن و از اتاق خارج شدن...
اون شب بهمون خیلی خوش گذشت اول رفتیم دربند...بعدش هم رفتیم سینما و فیلم کمدی مجرد چهل ساله رو دیدیم......
***********
_نیاز مامان دیگه سفارش نکنما می خواد بره حموم حواست بهش باشه...
نیاز لبخند مهربونی زد و گفت:چشمم مامان جوون خیالت راحت...
_نگاه مامان به توام میگما حواست باشه فرزان هم که اینجاست خیالم راحته باز یه مرد بالاسرتون هست فقط روزا خونه نیس دیگه....
_باشه مامان جوون برو خیالت راحت.....
مامان اول من و بعد نیاز رو بغل کرد و بعد از خداحافظی از خونه رفت بیرون....
دستی به شونه نیاز زدم و گفتم:هیییی باز که تنها شدیم خواهری...
نیاز با ناراحتی سرشو تکون داد:اووهووم٫راستی فرزان کجا رفت کله سحر روز جمعه!؟؟
_نمی دونم دیشب که حرف میزدیم گفت میره کارخونه عمو نمی دونم چیکار کنه....
_آهان...
راه افتادم سمت سالن پذیرایی و رو یکی از مبل ها نشستم نیاز هم اومد و نشست...
_امممم نگاه میگم چیزه دیروز...
_خب!!؟؟؟
_با آرتان تو راه پله برخورد کردم بعد گفت که می خواد باهام حرف بزنه...
با ذوق و شوق پرسیدم:خب!!!؟؟؟؟؟
_هیچی دیگه رفتیم کافی شاپ سر خیابون بعد بهم گفت که مدتیه به من علاقه پیدا کرده می خواد بیشتر باهم آشنا شیم....
romangram.com | @romangram_com