#سکوت_یک_تردید_پارت_37

همونجور که غذاشو می خورد گفت:جونم!!؟؟

_تو چندبار با آرتان برخورد داشتی!!؟؟

_آرتان!؟آرتان کیه!!؟؟

_دوست چلغووز خان دیگه همسایه بالایی که دیشبم اومد پیشمون...

_آهان یه چندباری تو راه پله یه بارم اتفاقی تو خیابون منو دید رسوندم تا خونه چطور!!؟؟

_چرا بهم نگفتی پس!!؟؟

_فکر نمی کردم مسئله مهمی باشه

_این نظر توعه...

_چطوور!!؟؟

_طرف گلووش پیشت گیر کرده...

داشت آب می خورد که پرید تو گلوش...اومدم بزنم پشتش که گفت نمی خواد...

_تو از کجا میدونی!!؟؟

_خودش بهم گفت اونروز که می خواستم برم شرکت این چلغوز گنده بکه روانییی منو رسوند تو راه بهم گفت که از تو خوشش میاد اما حلقه دیده تو دستت ترسیده بهت چیزی بگه....

_آهان

_خب!!؟؟؟

_خب که خب!!؟

_هیچ نظری یا حسی نسبت بهش نداری!!؟؟

_چی میگی نگاه!!؟من چه حس یا نظری می تونم راجب یه پسر غریبه داشته باشم!!؟؟

_خب یعنی حس که نه ولی هیچ نظری راجبش نداری!!؟؟

romangram.com | @romangram_com