#سکوت_یک_تردید_پارت_3
امروز خیلی کلافه ام...اخه از صبح خونه ام...تصمیم گرفتم برم و یه دوشی بگیرم...حوله تن پوشم رو برداشتم و به سمت حموم اتاقم رفتم...
داشتم شامپو رو روی سرم ماساژ می دادم...که یهو چشممو باز کردم و متوجه یه موجود سیاه رنگ...روی در حموم شدم...سوسک!!!!؟وااااییی...نه نهههه!!!یا ابوالفضل...حالا چه گلی به سرم بگیرم!!؟اگه بپره روم چیی!!!؟دمپایی ام رو از پام در آوردم و تهدید وار خطاب به سوسکه گفتم:هوووی...درد بی درمون بگیری ایشالا...یا همین الان با پاهای خودت میری بیرون یا با این همچین میزنم تو سرت بری و با برف سال دیگه ام برنگردیا!!!!!....
بی توجه به حرف من به راهش ادامه داد...الحق که حیوونی!!!!وااای خداااا خب حالا چیکار کنم!!!؟تصمیم گرفتم بپرم بیرون...با ترس و لرز کمی جلوتر رفتم و دستم رو به سمت دستگیره دراز کردم...البته بدنم دومتر با دستم فاصله داشت...خب حالا وقتشه...یک....دو....سه....چشمامو بستم و در کثری از ثانیه دستگیره رو کشیدم و درو باز کردم...کوبوندم به دیوار پشت سرش...خودم هم پریدم بیرون....به سمت در اتاقم رفتم و بازش کردم و بعد به صورت زانو بلند شروع کردم به دوییدن به سمت آشپزخونه و گفتم:واااای سوووسک...ایییی وااای مامان سوسک سوسک!!!!
مامانم با ملاقه توی دستش از آشپزخونه بیرون اومد و گفت:چی شده!!؟؟کوووو!!؟؟کجاست!!!؟
با ترس گفتم:اوناهاش...تو حمومه...وااای مامان...با این حرف من مامانم به سمت اتاقم دویید...بعد از چند لحظه دیدم مامانم هر هر داره میخنده!!!!اونم بلند بلند....اوااا مامان!!!!سوسکه نیشت زد!!!!؟؟
به سمت در اتاقم رفتم و وقتی وارد شدم مامانم رو دیدم که روی زمین جلوی در حموم نشسته و داره هر هر میخنده اونم بلند بلند با تعجب گفتم:واااا مامان چرا مییخندییی!!؟؟؟همونجور که میخندید گفت:بیا...بیا خودت ببین و دوباره شروع کرد به خندیدن واااا این ننه مام چه خوش خنده شده هااا!!!!!!!!
با ترس به سمت در حموم رفتم که مامانم گفت:نترس نیست یکم جلوتر رفتم و وارد حموم شدممم اون درد گرفتههه رو دیدم که به دیوار پشت در حموم چسبیده بود و له له شده بود گویا وقتی من در رو کوبیدم اون اینجوری شد خخخخخخخ با صدای مامانم دو متررر از جام پرییییدم
مامان:هعییییییییی اینو گفت دستشو جلوی دهنش گرفتتت.با چشمای اندازه دوتا قابلمه زل زده بود به من و چشماش هی روی من بالا و پایین مییرفت!!!!!
به خودم نگاه کردم ک دیییدم وااااایییییییییییی هیییچیییی تنم نبووود میفهمیییید هیییییچیییییی!!!!!!!!!
چشای خودم که شده بود اندازه دوتا دییییگ!!!!یهو جیییغ کشییییدم و گفتممم:واااایییییییی مامااااان نگاه نکن و به دنبال این حرفم شروع کردم به چرخیدن دور اتاقم و هی وااای وااای میییکردم...مامانم که ترکیده بود از خنددده از جاش بلند شد و از در اتاق بیروون رفت...آخیییشی گفتم و نشستم!!!ایییی خااااک بر اون سررررررت ورپریییده پاششوو پاشششو الان برو لباساتو بپوش حداقل آبروت جلو در و دیوار نره!!!!پاشدم و جلوی آینه وایستااادم از دیدن خودم جیییغییی کششییدم و وحشت زده به خودم نگاه کردم شامپو کفی روی سرم بود و روی یه طرف گوشم و گردنم رییخته بوود حالا فهمیدم مامانم چراا میییخندییید حیسیتت بر باد رفت نگاه ورپرییده!!!!!
شاکی بوودم بد از دست خودم.جرعت نکردم دوباره برم حموم چون جنازه اون درد گرفته هنووز اونجا بود...بیخیال حوله تن پوشم که توی حموم بود شدم و از توی کشو یه حوله بلند در آوردم و دور خودم پیچیدم و از اتاق خارج شدم تصمیم گرفتم برم توی اتاق نیاز و تو حموم اون دوش بگیرم نیاز خواهر دوقلو منه که دو مین کوچیکتر از منه ولی ما از نظر ظاهری هیچ شباهتی بهم نداریم...
******
صبح با صدای جیغ جیغ یه نفر از خواب پرییدم و سیخخخ تو جام نشستممم...نیازو دیدم
-وااااییی چیههه نیاااز چتههه!!؟؟؟
-ساعت چندههه!؟؟؟
-من چمیدونم ساعت دارم من!؟؟؟
ساعت توی دستش رو مقابلم گرفت و گفت:ساعت هفت خااانوووم پاشووو دیرمون میشه هااا دنیارو آب ببره این خانوومو خواب میبره عین خر...وسط غرغرهاش پریدم و گفتم:باشه دیگه بلند شدم دیگه اه!!!
به سمت دستشویی رفتم و آب یخ به سر و صورتم زدم بعد از اینکه حالم جا اومد به سمت اتاقم رفتم نیاز نبود!!!امروز شروع ترم جدید بود خدا بخیر کنه معلووم نییست چه استادایی این دفعه گیرمون میآد!!!!!!منو نیاز و دریا توی دانشگاه و کلاس بودیم رشتمون هم معماری بود.شروع کردم به آرایش کردن ریمل و یه خط چشم نازک زدم و یه رژگوونه اجری هم زدم و در اخر یه رژ ماات پوست پیازی
موهامم فرق وسط دادم و بافتم.به سمت کمدم رفتم و یه پالتو سرمه ای همراه با شلوار و مقنعه مشکی برداشتم و شروع کردم به پوشیدن بعد از اتمام کارم جلوی آینه وایستادم و به خودم نگاه کردم صورتم کوچیک بود چشمای کشیده سبز عسلی داشتم بینی قلمی و کوچیک که همه فکر می کردن عملیه و لب و دهن کوچیکی هم داشتم از قیافه ام راضی بودم معمولی بود...
romangram.com | @romangram_com