#سکوت_یک_تردید_پارت_2


منم که پررو بهم برخورد...کم نیاوردم و جوابشو دادم:هه هه بسی خندیدیم...خواب دیدی خیره آقا...من داشتم به پاهام نگاه می کردم که له شده!!!ولی چون نور خورشید دقیقا روی پاهای منه جهت نگاهم یکم بالاتر رفت...(پاهام جلوی ماشینش افتاده بود...)پسره که انگار خنده اش گرفته بود...دستشو جلو آورد و خواست دور بازوم حلقه کنه که سریع دستمو عقب کشیدم و گفتم:هیی آقا چیکار داری می کنی!!؟مگه خودت خواهر مادر نداری!!!؟

با کلافگی گفت:ای بابا...قاطی داریا...خوبی ام بهت نیومده!!؟فقط می خواستم کمکت کنم....از جاش بلند شد...و با اخم ادامه داد:ولی انگار خوبی بهت نیومده...

_لازم نکرده آقا چلاق که نیستم(ولی بودما)خودم بلند میشم....

نیشخندی زد و گفت:اوووم جدی!!!؟اوکی پس بلند شو....و با حالت مسخره ای نگاهم کرد...مرتیکه چلغووز وایستا دارم برات!!!!!...نمی تونستم بلند شم..ولی با این حال دستم رو روی آسفالت گذاشتم که درد خیلی بدی توش پیچید...و بالاخره به هر سختی و دردی که بود از جام بلند شدم...

پسره هم خنده ای مسخره کرد و گفت:مردم قاطی دارن بخدا....

این رو گفت و به سمت ماشینش رفت تا سوار شه...

جووونم!!!!!؟؟؟این چلغووز به من میگه قاطی داره!!؟خودت قاطی داری رواانی....صبر کن الان نشونت میدم....

صداش کردم:آقا!!!؟

با تعجب به سمتم برگشت...و همراه با اخمی گفت:بله!!!؟

مشکوک نگاهش کردم و گفتم:تب دارید!!؟

اون که حسابی گیج شده بود...با خنگی گفت:هاان!!؟نع...

سری تکون دادم و گفتم:آهان...اخه احساس میکنم در تب شدید دارید می سوزید...بهتون پیشنهاد می کنم از این به بعد قرص هاتون رو اشتباه و یا پشت و رو نخورید!!!!اصلا نرمال نیستید....

و در ادامه نیشخندی زدم و لنگون لنگون کمی جلوتر رفتم...دیگه منتظر جواب دادنش نشدم و واسه اولین تاکسی دست تکون دادم و سوار شدم...

آخییییییش....دلمم خنک شدا...راحت شدم...مرتیکه چلغووز گنده بکه روانی با اون ماشین بی ریختش...اه اه!!!!

با صدای راننده به خودم اومدم..:خانوم کجا برم!!؟

_ولنجک...

_چشم....

یه هفته ای از اون ماجرا میگذره...پام اونقدری درد نمی کرد که شکسته باشه یا مثلا در رفته باشه!!!فقط انگار پیچ خورده بود...الانم حالم خوب خوب شده بود...


romangram.com | @romangram_com