#سکوت_یک_تردید_پارت_29
_حدودا چهار ماه یا شاید هم بیشتر....
من:چهار ماه!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
_آره دخترم اما....
مکث کرد منو نیاز بهم نگاه کردیم
بابا:مامانتونم با من میاد....
منو نیاز همزمان باهم گفتیم:چیییییییییییییی!!!؟؟؟؟؟
مامان:آره خوشگلام منم باید با باباتون برم....
نیاز با ناراحتی گفت:اخه چررررااا!!!؟؟؟
بابا خنده ای کرد و شیطون گفت:بخاطر اینکه نمی تونم دوری عشقمو تحمل کنم...
منو نیاز خنده ای کردیم.....
مامان:اااااا مسعوود اذیت نکن فرشته هامو...
_مگه دروغه خانووم...
مامانم سر تأسفی واسه بابا تکون داد و سرش رو انداخت پایین...
من:پس منو نیاز چی!!؟؟؟
بابا:قربونتون برم من هر پنجشنبه جمعه میایم بهتون سر میزنیم....
ناراحت بودم خییلیی ...
به نیاز نگاه کردم اونم حالش مثل من بود...چجوری چهار ماه یا شایدم بیشتر بدون مامان و بابا زندگی کنیم!!!؟؟
مامان که ناراحتی مارو دید و گفت:من امشب پیش فرشته هام می خوابم....
بابام قیافه اشو کجکی کرد و با لحن بامزه ای گفت:ایییییی واااای نننننننننننه....
romangram.com | @romangram_com