#سکوت_یک_تردید_پارت_26


ادامه داد:منم دارم میرم اونجا بیاید میرسونمتون...

خیلی اصرار کرد دیدم زشت فکر می کنه دارم واسش ناز می کنم....

_باشه ممنون

_خواهش می کنم...

این رو گفت و دستش رو به سمت جلو دراز کرد که یعنی اول شما بفرمایید...

پله اخرهم اومدم پایین و راه افتادم اونم بغلم اومد....

به بنز مشکی رنگش رسیدیم....در و واسم باز کرد سوار شدم خودشم رفت و سوار شد...

تو راه بودیم که یهو گفت:می تونم یه سوالی ازتون بپرسم!؟؟

_بله بفرمایید...

_امممم جسارت ها خواهرتون نامزد دارن!!؟؟

متعجب بهش نگاه کردم واااا این نیاز رو از کجا میشناسه!!؟؟ اصن از کجا می دونه خواهر منه!!!؟؟شاید بهراد بهش گفته خب....

_نه

خوشحال پرسید:واقعا!!؟!!

_بله چطور!؟؟؟

_خب چیز من من از خواهرتون خوشم اومده ولی ترسیدم نامزد داشته باشن اخه حلقه تو دستشون بود....

_شما از کجا خواهر منو دیدید!!!؟؟

_تو این یه ماه چندباری توی راه پله دیدمشون یه بار هم چند وقت پیش تصادفی توی خیابون دیدمشون بارون میومد شدید رسوندمشون...

_آهان...


romangram.com | @romangram_com