#سکوت_یک_تردید_پارت_18
با هم دیگه به سمت در خروجی دانشگاه راه افتادیم.....به ماشین رسیدیم و سوار شدیم....
_خب بگو چی گفت مردم از نگرانی!!!
_هیچی بابا چلغوووز خان به من شماره داد...این رو گفتم و ماشین رو روشن کردم و راه افتادیم....
نیاز با تعجب گفت:چیییییییییی!!!!؟؟؟؟؟
_آش بردم واسش گفتم اگه چیزی توش بود هرکاری که شما بگید انجام میدم...بخاطر اون شمارشو داد گفت فردا صبح زنگ بزنم بهم بگه چیکار باید بکنم....
نیاز همونجور که میخندید گفت:آهان خخخخخ تقصیر خودته دیگه...اخه چرا انقدر بلا سر پسر مردم میاری!!؟؟؟
_اووووو این چلغوووز گنده بکه رواانی نچسب اگه پدر و مادرش ازش راضی بودن که گیر اهریمنی مثه من نمی افتاد فکر کنم آق والدین شده.....
نیاز با این حرف من خنده اش گرفت و دیگه هیچی نگفت....
ای قربون خنده هات بشم من عروسکه من....خداروشکر حالش روز به روز بهتر میشد...شایدم جلوی ما اینجوری بود...نمی دونم اما اینم خودش کلییی....
شب سر میز شام بودیم که یهو بابا گفت:فرزان داره میاد ایران.....
چیییییییییی!!؟؟؟؟ فرزان داره میاد ایران!!؟؟؟آخخخخخخ جوووون
پرسیدم:واقعاااا!!!؟؟؟
_آره دخترم دیروز زنگ زد گفت حدودا یه ماه دیگه ایرانه....
نیاز که مثه من خوشحال بود گفت:واسه چی میاد حالا بابا!!؟؟؟
_واسه یه سری از کارای کارخونه عموت....
_آهان چه خوب....
واااای خیییلییی خوشحال شدم....فرزان پسر عموی من بود دو سال از من بزرگ تر بود و همبازی منو نیاز بود....آنقدر همدیگرو دوس داشتیم....حدودا ۷ یا ۸سال پیش میرن ایتالیا و دیگه بر نمی گردن تا امروز که فهمیدم تا یه ماه دیگه ایرانه....خیییلییی خوشحال بودم داداشیمو باز میدیدم چقدر دلم واسش تنگ شده بوود....یعنی عمو اینام میان!!؟؟یا فقط فرزان!!؟؟ سوالم رو بلند مطرح کردم:بابا عمو و زن عمو هم میان!!؟؟
_نه دخترم فقط فرزان میاد و بعد یه مدتی هم برمیگرده....
romangram.com | @romangram_com