#سکوت_یک_تردید_پارت_118
مامان:سلام دخترم خوبی!!؟؟
از اتاق اومدم بیرون و گفتم:مرسییی ممنون مامان جون...شما خوبید؟!!
_خوبم دخترم زنگ زدم بگم ما رفتیم قبل از این که راه بیوفتیم رفته بودی نشد خداحافظی کنیم....
_اخ مامانی ببخشید توروخدا....
_اشکال نداره عزیزم...مراقب خودت باش...
_چشم شما هم همینطور فعلا...
_فعلا عزیزم
گوشی رو قطع کردم و به سمت اتاقم راه افتادم....
*********
تو حیاط دانشگاه نشسته بودیم تا کلاس ها شروع شه...بچه ها داشتن حرف میزدن اما من با گوشیم بازی میکردم...که حرف سحر توجه ام رو جلب کرد....
سحر:بچه ها این دختره الناز رو میشناسید!!؟؟
دریا:آره همون که با این سارا چندش میگرده...
ترنم:همون دختره که کل صورتش مصنوعیه!؟؟
سحر:آره آره...می دونید کی قبلا دوست پسرش بوده....
ترنم:نه از کجا بدونیم!؟؟
_حدس بزنید خو...
دریا:تمایلیم ندارم بدونم....
سحر نگاهی به همه ما کرد و گفت:استاد خدابنده....
romangram.com | @romangram_com