#سکوت_یک_تردید_پارت_107
خخخخ فکر کنم مامانمم عاشقش شده....
با شیطنت گفتم:مامان میگم می خوای بیاد تورو بگیره!!؟انقدر خوشت اومده!!؟؟
مامان یدونه درست و حسابی خوابوند پس کلم و گفت:خفه شو دختر چش سفید...برو برو لباساتو عوض کن مامان بیا یه چیزی بخور ...
زیر لب باشه ای گفتم...اومدم از بغلش رد شم برم....که یکدفعه گفت:وایستا ببینم...
دوباره به سمتش برگشتم.....
_بله مامان جون!!!؟
مشکوک نگاهم کرد و گفت:پس اون سبد چیه تو دستت!!!
_این!!؟سبد گل دیگه....
_اااا نه بابا راست میگی!!!کور که نیستم دیدم سبد گل....کی واست گرفته!!!؟
لبخندی روی لبم نشست...اما مامان نباید میفهمید چه حسی به بهراد دارم....صدامو صاف کردم و گفتم:
اممم چیزه...یه دختره کوچولو سرچهارراه خیلی اصرار می کرد یه گل ازش بخریم آقا بهرادم دلش سوخت همشو خرید داد به من سبد رو....
مامانم نیشش تا بناگوش باز شد....و گفت:ااااا دستشون درد نکنه....
_حالا بازجویی تموم شد میشه برم!!؟؟
_هان آره فعلا تموم شد...حالا برو لباساتو عوض کن بیا شاید یه چیزی دوباره یادم اومد...
باشه ای گفتم از کنارش رد شدم و به اتاقم رفتم....در رو بستم و بهش تکیه دادم....همونجا نشستم....چشمامو بستم...یا یادآوری امروز لبخندی نشست روی لبم....با یادآوری بغل کردنم...گل خریدن واسم....اذیت کردنم تو ماشین....چقدر امروز روز قشنگی بود....ای کاش هیچوقت تموم نمیشد....راستی دختره گفت امروز روز عشق....یعنی ولنتاین امروز!!!؟راستش از این که امروز کنار من بود خیلی خوشحال شدم...چون تو این روز پسرا معمولا پیش دوست دختراشونن....بالاخره به خودم اومدم و سبد گل رو از روی زمین برداشتم....دلم می خواست همشون رو نگه دارم....اما توی این سبد خشک میشدن....از اتاقم بیرون رفتم....
_مامان دوتا گلدونی چیزی به من میدی!!؟
_می خوای چیکار!!؟؟
_گل هارو بزارم توش اینجوری خشک میشن....
_آهان وایستا الان بهت میدم...
romangram.com | @romangram_com