#سکوت_یک_تردید_پارت_101

_نه بابا از کجا می خواد بفهمه بچه اون نیست و خندید...یکمی مکث کرد انگاری اونی که پشت خط بود داشت یه چیزی میگفت دختره عوضییی...دارم برات...

منم از فرصت استفاده کردم و شروع کردم به ضبط کردن صداش....

دوباره ادامه داد:

_هههههه نه بابا مثلا از کجا می خواد بفهمه!!؟؟

_............

_نیلوفر من خودمم نمی دونم که این بچه کیه....

_.............

_سه ماهمه....بچه بهراد که نمی تونه باشه

_..............

_ولش کن بابا با پول این منو بچه ام یه عمر تو آرامشیم...آره بابا نمی تونه بفهمه...

_..............

_نه نه قربانت بابای....

تلفن رو قطع کرد دستم رو کمی عقب تر کشیدم و دکمه stop رو زدم....و فورا به اتاقم برگشتم....دختره عوضییی....دارم واست وایستا...فکر کردی بی کار میشینم...بهت نشون میدم گول زدن آدما چه عاقبتی داره....سرم رو بین دستام گرفتم....اعصابم به معنای واقعی داغون بود....خدایا منو ببخش...سر این موضوع چه حرفایی که به این نزدم....ااااااا اخه یه آدم چقدر می تونه پست باشه....صدارو یکبار گذاشتم و گوش کردم...خوبه صداش قشنگ واضح بود....حالا اینو چیکار کنم!!؟؟به بهراد نشون بدم!!؟؟نه نه پررو میشه از طرفی هم فکر می کنه بهش نخ دادم یا دوسش دارم...اما بالاخره که میفهمید من این کارو کردم اما نه من مستقیم اینو بهش نمیدم باید از طریق یکی این صدارو به دستش برسونم....آرتان....آره آرتان بهترین گزینه است.....از جام بلند شدم و به سمت اتاق آرتان راه افتادم....تقه ای به در زدم و وارد شدم....با دیدن من لبخندی زد و گفت:به به خواهر زن جوون چطوری!!؟؟

_خوبم شادوماد...شما خوبی!!؟؟

_ممنونم مام خوبیم چیزی شده!!؟؟

_آره... _با تعجب پرسید:چی!!؟خب بگو...

_در مورد این دختر گیلدا.....

آرتان نفسش رو با هرس بیرون داد و گفت:خب بگو.....

یکم این پا اون پا کردم و گفتم:داشتم از جلوی اتاق آقا بهراد رد میشدم که صدای گیلدا به گوشم خورد انگار داشت تلفنی با یکی صحبت می کرد...

romangram.com | @romangram_com