#سیمرغ_پارت_28
خندم گرفت.
_چه تعصبی دیوونه؟ خدا به صاحبش ببخشه.. بعله.. جای برادری قشنگه!
حاضرم قسم بخورم آب از لب و لوچش چکید.
_این یعنی از اون خوش تیپاست؟
با دست به پیشونیم کوبیدم.
_بد نیست.. گفتم که..
_خُبه خُبه.. جای برادری... منم عر عر.. میگم نیل؟ بیا رشته هامون و عوض کنیم! بخدا سرِ یه ماه صاحبخونه میشم خودم!
خندم کم کم به گریه تبدیل شد.
_نسیم منم خوبم.. دانشگاهم عالیه.. هوا هم سرده یکم ولی خوبه.. همه چی خوبه ممنون از نگرانیت!
_خاک تو سر.. قربونت برم من نگرانتم که دارم میپرسم. با اون سابقه ی درخشانت که شوهر پیدا نمیشه.. باید از یه جایی شروع کنی دیگه!
از حرفش ناراحت نشدم ولی دلم گرفت.. شوخی میکرد ولی راست میگفت!
_خودت میدونی که قصد ازدواج ندارم. بیا ارزونیه خودت!
نچ نچی کرد.
_بیچاره پارسا.. با چه شلخته ای هم در افتاده.. نه دلبری بلدی... نه تو کارِ رنگ و لعابی.. نه برورویی.. نه پاچه و..
_نسیم بخدا قطع کردما؟
صداش آروم شد!
_نیل؟ جدی جدی خوبی؟ خره نبینم آبغوره بگیریا؟
_بخدا خوبم خواهری... انقدر نگران نباشین.
_خاک تو سرم.. حواس نمیذاری که واسه آدم.. اصلِ کاری یادم رفت!
_چیزی شده؟
_نه... بردیا داره راه میفته بیاد اونجا... گفت بهت نگیم ولی منو که میشناسی!
خندیدم
_خوب شد گفتی.. صبح زود کلاس داشتم. الهی قربونش برم من. آخه واجب بود تو این کولاک؟
_نتونستیم نگه اش داریم. مامنتم میخواست بیاد ولی زانو درد داشت مامانم نذاشت.
_خوب کاری کرد... نیاد تو این برف و بوران!
_کاری نداری قشنگم؟
_نه عزیزم... مراقب خودت باش!
مکثی کرد.
romangram.com | @romangram_com