#شروعی_دیگر_پارت_8
دکتر نفس عمیقی کشید و گفت:
_راستش من بعد از به هوش اومدنت و چک کردن حس پاهات و فهمیدن اینکه پاهات هیچگونه حس و حرکتی نداره سه چیز توی ذهنم پر رنگ شد؛ ولی ترجیح دادم اول روی خوش قضیه رو در نظر بگیرم.
مدام با خودم میگفتم: «چیزی نیست، آقای دکتر هم میخواد حرفای ارسلان رو تکرار کنه»ولی میدونستم یه چیزی شده، یه چیزی که اصلا خوشایند نیست.
نگران گفتم:
_میشه بدونم اون سه چیز که توی ذهنتون پررنگ شد، چی بوده؟
_البته دخترم ببین تو این موارد که دست، پا یا عضوی از بدن بیمار حس یا حرکت نداره، سه احتمال توی ذهن پزشک متخصص و یا کسی که از این چیزا سر در میاره و اطلاعاتی داره پررنگ میشه:
۱- وارد شدن شوک عصبی به نخاع، که خود به خود بعد از مدتی خوب میشه.
٢- آسیب دیدن نخاع، که احتمال خوب شدن داره.
٣- قطع کامل نخاع، که تقریبا هیچ راه درمانی نداره.
من اول احتمال اول یعنی شوکه شدن نخاع رو در نظر گرفتم؛ ولی...
با صدایی که انگار از اعماق چاه در میومد گفتم:
_ولی چی؟
مکثی کرد و گفت:
_ولی بعد از گذشت شش روز نظرم به احتمال اول کم رنگتر شد و به سمت احتمال دوم و سوم رفت، برای همین دیروز که حالت کمی بهتر شده بود فورا دستور MRI دادم و امروز بعد از دیدن جوابش فهمیدم که اشتباه نکردم.
نفس عمیق اش که محض کم کردن کلافگی اش بود، نفسام رو سنگین کرد:
_متاسفانه یا خوشبختانه جواب MRI احتمال دوم یعنی آسیب نخاعی رو نشون میداد، متاسفانه؛ چون احتمال اول یعنی یه شوک زودگذر نبوده و خوشبختانه؛ چون قطع کامل نبوده که هیچ امیدی نباشه.
romangram.com | @romangram_com