#شروعی_دیگر_پارت_3
با صدای فیلمبردار که میگفت :«عالی بود»به سمت ال نود سفید رنگ مهران که به عنوان ماشین عروس حسابی با گل تزئین شده بود، رفتیم.
مهران در رو برام باز کرد و سوار شدم و بعد خودش پشت رل نشست.
دستش رو به طرف پخش برد و روشنش کرد و صدای آهنگ شادی فضا رو پر کرد:
شاه پسر داریم دوماد .. قند و عسل داریم عروس
نقل تر داریم دوماد .. شعر و غزل داریم عروس
امشب شبه عروسیه، مبارکه و مبارکه
امشب شبه روبوسیه، مبارکه و مبارکه
مهران سرخوش بلند بلند با آهنگ میخوند و منم همراهیش میکردم.
تو حال و هوای آهنگ بودیم و امروز روز شادی و رقـــص و آواز بود.
مهران با انگشت روی فرمون ضرب گرفته بود و منم خودم رو تو جام تکون میدادم و همراهش میخوندم.
دستش رو از فرمون جدا کرد و مشغول بشکن زدن شد و عجیب لباس دامادی بهش میاومد.
سرعتش زیاد بود و فرمون آزاد؛ ولی الان توی این موقعیت نه سرعت بالاش مهم بود و نه فرمون رها شده
موبایلش زنگ خورد، بدون این که صدای آهنگ رو کم کنه تماس رو وصل کرد:
_بله ارسلان؟
با شنیدن اسمش لبخند روی لبم نشست، پسرخالهی دوست داشتنی من و البته برادری که همیشه حامیم بود.
مهران دست چپش رو بالا آورد و نگاهی به ساعتش کرد:
_اول میریم آتلیه، هر وقت اونجا کارمون تموم شد دیگه.
romangram.com | @romangram_com