#شروعی_دیگر_پارت_20


_غذای مورد علاقته، عزیزم نوش جونت

و رو به ارسلان ادامه داد:

_ارسلان خاله توام بیا شام

_خاله جان من با پانیذ می‌خورم اگه میشه

_باشه عزیزم الان برای تو‌ام میارم

_ممنون خاله

مامان بیرون رفت و ارسلان گفت:

_می‌گفتی

_بذار مامان بیاد و بره بعد

مامان غذای ارسلانم آورد و بعد از گفتن: «نوش جونتون »رفت بیرون.

_خب حالا میشه بگی؟

کمی از لیوان آب کنار سینیِ غذا نوشیدم:

_مهران امروز اومد و آب پاکی رو روی دستم ریخت

_یعنی چی آب پاکی رو روی دستت ریخت؟ میشه واضح تر حرف بزنی؟

نفسم رو با شدت بیرون دادم و گفتم:

_یعنی امروز اومد گفت ازدواجمون به هم خورد، واضح تر از این بگم ؟ اومدگفت :من زن فلج نمی‌خوام.


romangram.com | @romangram_com