#شروعی_دیگر_پارت_11
بازم ناجیِ همیشگیم توی تمام این سالها در آغوشم کشید سرم رو روی شونهی کسی گذاشتم که برادرم بود و همرازم ناجیم بود و تو تمام سالهای عمرم مثل کوه پشتم بود و حالا در این شرایط هم برادرانه دلداریم میداد و با غمم چشماش سرخ میشد و با دردم درد میکشید.
سرم رو روی شونهاش گذاشتم و هق هقم رو با فشردن لبام به شونه اش خفه کردم تا بیشتر از این مامانم با شنیدن صدای پردردم قلبش فشرده نشه.
صداش تمام مغزم رو پر کرد: «پانیذی، این که ناراحتی نداره، این یه شوک ساده اس که خود به خود خوب میشه و تو دوباره میشی همون پانیذ شیطون خودم که از دیوارِ راست بالا میرفت.»
انگار یه نفر محکم به سرم ضربه میزد.
دستام مشت شد و کوبیده شد روی سینهی تنها برادرم و طوطیوار جملاتش رو تکرار میکردم، انقدر گفتم و گفتم که دیگه نفس برام نموند و بی حال تو آغوشش فرو رفتم.
صداش باز هم زمزمهوار توی گوشم پیچید مثل لالایی، همونقدر دلنشین، همونقدر رویایی و همونقدر غیرقابل باور:
_پانیذی، خواهری، با اشکات آتیش به جونم نزن، میدونی که طاقت دیدن اشکات و ندارم تو که انقدر ضعیف نبودی! خواهر من توی بدترین شرایطم لبخند میزد تو خوب میشی، بهت قول میدم شده باشه جونمم میدم تا تو دوباره روی پاهات وایسی، تا دوباره با شیطنت از روی نرده ها سُر بخوری و حرص خاله رو در بیاری، تا دوباره باهم دنبال پانیا کوچولو بدویم هنوزم بهم اعتماد داری، مگه نه؟
چشمای سرخش، صدای لرزونش، اشکِ حلقه زده توی چشماش، همه و همه قلبم رو میسوزوند.
آروم قطره اشکی که با لجاجت روی گونهاش راه پیدا کرده بود رو با سر انگشت گرفتم:
_معلومه که بهت اعتماد دارم، مگه میشه به تنها برادرم اعتماد نداشته باشم؟
لبخند تلخی زد و دستم رو فشرد و گفت:
_پس تنها برادرت بهت قول میده حتی اگه یک روز به عمرشم مونده باشه کاری کنه که تو دوباره روی پاهات وایسی!
و بازهم فشرده شدن لب هام به شونهی بهترین برادر دنیا و پیچیدن صدای هق هق خفه ام میون دیوارایی که انگار دندون درآورده بودن و قصدشون نابودی من بود و ولاغیر.
❊❊❊
نگاهم ماتِ کاغذ دیواری طرح گل لالهی اتاق جدیدم که قبلا کتابخونه بود و حالا به خاطر وضعیت من شده بود اتاق جدیدم، بود.
و غرق در فکر اتفاقات هفتهی اخیر.
مهران سرد شده، تو هفته دو سه بار زنگ میزد اونم خیلی کوتاه، از وقتی مرخص شده بودم حتی به دیدنم هم نیومده بود، نمیدونم این رفتارهاش رو به چی تعبیر کنم.
romangram.com | @romangram_com