#شروع_از_پایان_پارت_85


_ ناز نازی.........

همین ، و بعدش با قدمهای بلند از آشپزخونه و بعدش هم از خونه زد بیرون ، مثلا میخواست با فشار دادن بازوهام و محکم بوسیدنم اون هم در حضور آرش زور بازوشو نشون بده و بگه من رئیسم و اگه دلم بخواد جلو هر کی هر کاری میکنم؟......

شاممون و که خوردیم آرش به خاطر خستگی از گردش و ضعف از بیماری زود خوابش برد ، من هم از نبودن بهزاد و خواب بودن آرش استفاده کردم تا در مورد چیزی که چند روز بود بدجوری توجه مو جلب کرده بود و باعث کنجکاویم شده بود تحقیق کنم، اینکه چرا هیچ عکسی از همسر سابق بهزاد توی خونه نیست،من تقریبا همه جای خونه رو دیده بودم ولی هیچ اثری از عکس و حتی لباسا یا وسایل اون نبود،عکس پدر و مادرش تقریبا توی همه جای خونه به چشم میخورد، یه زن و مرد تقریبا 50 ساله ی خیلی شیک،ولی چی باعث شده بود بهزاد تمام آثار همسر سابقشو اون هم فقط بعد از دو سال از مرگش از خونه ش پاک کنه، هیچ وقت جرات نمیکردم اینو از خود بهزاد بپرسم چون مطمئنا فکر میکرد چه آدم فضولی هستم ، ولی خودم که میتونستم بگردم،حتما یه عکسی ازش تو خونه هست،از جایی که بیشتر از همه احتمال میرفت که به هدفم برسم یعنی اتاق بهزاد شروع کردم،کل کمد ها و کشوها و حتی زیر تخت و گشتم و در نهایت چیزی رو که میخواستم توی اعماق بلندترین طبقه ی کمد لباسی زیر یه عالمه وسایل و توی دور از دسترس ترین جای اون پیدا کردم ، یه آلبوم بزرگ خیلی قشنگ بود،با خوشحالی از اینکه به هدفم رسیدم روی تخت نشستم و با لبخند بازش کردم ، چیزی که میخواستم رو توی صفحه ی اول و به محض باز کردن آلبوم پیدا کردم ، یه عکس زیبا از یه دختر بلوند و بور و فوق العاده قدبلند، حقیقتا زیبا بود و دقیقا نقطه ی مقابل من ، اون بلوند و قد بلند بود و من مو مشکی و در مقابل اون قد کوتاه ، البته تا اونروز فکر میکردم جزو دخترای قدبلند محسوب میشم ولی در برابر اون که فقط چند سانتی از بهزاد کوتاهتر بود قد کوتاه بودم، پس سلیقه ی بهزاد اینه ، من نمیتونم باب سلیقه ش باشم وقتی همسری که انتخاب کرده این شکلیه ، از ژستهایی که تو عکسا گرفته بودن و طرز نگاهشون به همدیگه مشخص بود که خیلی هم همدیگه رو دوست دارن ، غرق تماشا کردن عکسا بودم که با صدای بهزاد از جا پریدم ،

_ کیانا؟

فوری آلبوم و پشت سرم قایم کردم و هول هولکی پرسیدم:

_ کجا رفته بودی؟

_ رفته بودم دنبال تحقیق درباره ی جراحی قلب...........ببینم اون چیه پشت سرت قایم کردی؟

_ جراحی قلب؟...........برای چی؟

_ جریانش مفصله، برات میگم..........اونی که پشت سرت قایم کردی رو بده ببینم...........

سرمو با شدت به طرفین تکون دادم ولی با یه حرکت خودشو بهم رسوند و به راحتی آلبوم و ازم گرفت،به محض اینکه چشمش به آلبوم افتاد حالت نگاهش عوض شد، با قدمهای نامنظم خودش و به تخت رسوند و گوشه ی تخت نشست و آروم صفحه ی اول آلبوم و باز کرد،درخشیدن اشک و تو چشماش میشد دید ، حسابی گند زده بودم،


romangram.com | @romangram_com