#شروع_از_پایان_پارت_37
_ تو زخمی شدی.
_ من خوبم برو یه طناب بیار
دوییدم از جایی که گفته بود طناب پیدا کردم با کمک هم کشیدیمش داخل خونه وبه پایه های یکی از مبلا بستیمش،بهزاد خودشو انداخت رو زمین،تمام مسیری که اومده بودیم خونی شده بود،رفتم کنارش و پیرهنشو زدم بالا زخمش خیلی عمیق بود،با وحشت بهش نگاه کردم:
_ الان میرم جعبه کمکهای اولیه رو میارم.
دستمو کشید وگفت:
_ به درد نمیخوره،باید بری از درمونگاهی جایی سوزن نخ جراحی پیدا کنی باید بخیه بشه.
_ کی قراره بخیه ش کنه
_ تو
_ من نمیتونم ...... من......
به سختی در حالیکه نفس نفس میزد گفت:
romangram.com | @romangram_com