#شروع_از_پایان_پارت_34

و با شدت شروع کرد به بوسیدنم من با انزجار میخواستم ازخودم دورش کنم با وحشت فریاد میزدم و کمک میخواستم،دستش و برد طرف کمربنش و من با تمام وجود جیغ میکشیدم،دوباره لبامو چسبید تا نتونم جیغ بکشم،داشت دامنم و میزد بالا،من هرچقدر تقلا میکردم فایده نداشت دیگه داشتم امیدم واز دست میدادم که یه دفعه جسم سنگینش از روم برداشته شد.با ترس خودمو جمع و جور کردم که دیدم بهزاد گرفتتش وداره زیر مشت و لگد لهش میکنه:

_ بیشعور کثافت......عوضی.....آشغال

زشت ترین فحشایی رو که به عمرم شنیده بودم نثارش میکرد و من فقط نشسته بودم و با وحشت در حالیکه از ترس میلرزیدم به این صحنه نگاه میکردم،بهزاد اصلا به جیمز فرصت نمیداد که بخواد از خودش دفاع کنه و یه بند کتکش میزد،همونجور که یقه شو گرفته بود از اتاق انداختش بیرون وتازه اون موقع بود که انگار یادش اومد باید باهاش انگلیسی حرف بزنه چون تمام فحشا رو به فارسی داده بود. داد زد:

_ گمشو از خونه ی من بیرون......گمشو تا نکشتمت.

دیگه اون لحظه جیمز و ندیدم فقط دیدم بهزاد در و بست وبه طرف من که گوشه ی تخت کز کرده بودم و اشک میریختم اومد،همین که خواست دستمو بگیره ، دستمو به تندی کشیدم عقب و سرمو با شدت به طرفین تکون دادم، اما اون علی رغم مخالفت من منو درآغوش کشید و سرمو نوازش کرد،انگار یه دفعه به خودم اومده باشم با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن و اونم بدون اینکه هیچی بگه فقط سرمو نوازش میکرد ومنتظر بود که گریه هام تموم شه اما من خیال نداشتم حالا حالا ها تمومش کنم چون تازه یه جای امن پیدا کرده بودم و میخواستم خودمو خالی کنم،یه کم که آرومتر شدم همونجور که سرم تو بغلش بود گفت:

_ اگه باهاشون بری باید خودتو برای این چیزا آماده کنی،اونجا خیلیا هستن که میخوان اینجوری ازت سوء استفاده کنن.

تو دلم پرسیدم یعنی تو با اونا فرق داری؟ تو که خودت دیروز ثابت کردی از همشون بدتری؟ولی ته دلم میدونستم که از بین اونا و بهزاد،بهزاد و انتخاب میکنم.ولی بدون اینکه چیزی بهش بگم خودمو از آغوشش کشیدم بیرون و رومو برگردوندم و آروم دراز کشیدم، اونم پتو رو تا زیر چونه م بالا کشید وگفت:

_ آروم بخواب دیگه کسی اذیتت نمیکنه.

با صدایی که خودم هم به زحمت میشنیدم گفتم:

_ تشنمه

رفت بیرون وبرام آب آورد،کمکم کرد بخورم،بعدش دوباره دراز کشیدم و چشمامو بستم.

romangram.com | @romangram_com